جمعه، فروردین ۱۲، ۱۳۹۰

Le Samouraï

ژان پير ملويل کارگردان فرانسوی و به شدت تاثير گزار در سينما.
کارگردانی که شايد امثال جارموش عزيز مستقل بودن را از او ياد گرفته اند ملويل پس از شرکت در جنگ جهانی دوم تصميم گرفت با همکاری چندين استوديو فيلمسازی را که علاقه اش بود را شروع کند اما همه کس و همه جا به او جواب رد دادند پس تصميم گرفت خود بصورت مستقل شروع به فيلمسازی کند و او تبديل شد به يکی از کارگردانان تاصير گزار در موج نو فرانسه و البته تاريخ سينما . کارگردانی که افرادی همانند جارموش و تارانتينو از سينمای او تاثير گرفته اند. ملويل به شدت به دنبال فضای نوار گونه و البته فضاهای نمادين بود و کاراکتر های او در فيلم هايش همه يک تيپ داشتند يه کلاه يک بارونی و يک اسلحه تيپی که بعد ها کارگردانان ديگر نيز از آن استفاده کردند و البته بيشتر به تيپ آلن دلونی نيز معروف است. آلن دلونی که چندين همکاری با ژان پير ملويل داشت و مهمترين نقش زندگی خودش را بی شک در فيلم سامورايی در کاراکتر يک سامورايی مدرن بازی کرده است.
 
تنهاترين انسان زمين سامورايی است درست مانند چيزی در جنگل به نقل از کتاب بوشيدو. اين جمله بيانگر شخصيت فيلم سامورايی است انسانی تنها که در زندگی اش هيچ چيز معنايی ندارد نه عشقی،نه علاقه ايی،نه خانواده ايی او تنهاست همانند موجودی تنها در يک جنگل کاستلو نوعی شخصيت خونسرد،کم حرف و شيبيه يک سامورايی مدرن است انسانی تنها که حتی نوع نگاه کردن و رفتارش با ساير مردم فرق می کند انسانی که حتی ساعت خود را به گونه ايی متفاوت می بندد و به شدت بی احساس و بی روح است سامورايی که فقط يک چيز ميداند انجام وظيفه.او حتی موقع قتل مقتول خود با خونسردی تمام اين پاسخ ها را می دهد
-تو اينجا چی کار ميکنی؟
-کاستلو:اومدم تو رو ببينم
-با من چی کار داری؟
-کاستلو:می خوام بکشمت
يک آدمکش حرفه ايی که پس از انجام ماموريت خود دچار دردسری همانند بازرسی سمجی می شود بازرسی که پس از متوجه شدن قتل با تمهيدات عجيبی کاستلو را دستگير می کند اما نمی تواند او را محکوم کند.و مجبور به آزادی او می شود اما او کاستلو اين سامورايی تنها و بی کس را زير نظر می گيرد.کاستلو البته از طرف افرادی هم که به سفارش آنها قتل را انجام داده است مورد سوقصد قرار می گيرد پس کاستلو تصميم می گيرد زودتر به سراغ باندی برود که به او سفارش قتل را داده بودند زيرا دوست ندارد دوباره گلوله اي به جای پولش نصيبش شود و دوست دارد همانند يک سامورايی طعمه اي کسب کند تا اينکه خود طعمه اي شود.
همان طور که يک سامورايی بايد با انواع و شيوه های راه فرار آشنا باشد يک سامورايی مدرن نيز بايد بداند که چگونه با وسيله اي همانند مترو بيش از 70 پليس را که در ايستگاه های مختلف هستند را قال بگزارد .
موسيقی فيلم بسيای زيبا با ريتم فيلم بشدت همخوانی دارد.بی شک سامورايی يکی از کم ديالوگ ترين فيلم های تاريخ سينماست فيلمی که بيشتر نماهای دوربين و حالات کاراکتر کاستلو در آن مهم است کاستلو با آن کلاه و بارونی عجيبش که فقط در موقع ظرورت صحبت می کند.فيلم پايان محسور کنند دارد
يکی از نکات جالب اين فيلم تاثيری است که بر جارموش گذاشته جارموش فيلم گوست داگ خود را با نوعی ادای دين به اين فيلم ساخته فيلم متفاوت که خيلی سخت است آدم ميان اين 2 فيلم بگويد کدام يکی بهتر است مثلا بی شک اون کاراکتر بستنی فروش و دوست سامورايی در فيلم گوست داگ که زبان همدگير رو نميفهمند تکرار نشدنی است. يا در اين فيلم نوعی کاراکتر کاستلو آدم را محسور می کند آن چک کردن کلاهش روبروی آينه مگر می شود انسان را تحت تاثير قرار ندهد. اما بسيار سخت است اگر بخواهيم ميان اين دو بگوييم کدام بهتر است.اما اگر به من باشد نسخه فرانسوی رو انتخاب می کنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر