شنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۹۱

Adaptation 2002

فيلمنامه نويسی گوشه گير، تنها و منزوی انتخاب شده است که بر اساس يک رمان معروف که توسط زنی به نام سوزان در مورد زندگی محققی به نام جان و نوعی خاص از گياهان نوشته شده است فيلمنامه اي بنويسد.
چارلی نمونه ای واضح از يک انسان سرخورده، خجالتی و تنهاست او با اينکه دارای نبوغی خاص در امر فيلمنامه نويسی است اما با خواندن رمان مورد نظر دچار مشکلات روحی شده است و نوعی احساس عاشقانه به نويسنده کتاب يعنی سوزان پيدا کرده است. عشقی که او حتی قدرت بيان کردن آن را ندارد و حاضر به روبرو شدن با سوزان برای تکميل کردن مراحل فيلمنامه اش نيست و به جای خود برادر دوقلو اش يعنی دونالد را برای ملاقات می فرستد. دونالدی که از باقيمانده تراوشات ذهنی برادرش برای نوشتن فيلمنامه هايش استفاده ميکند و به شدت نيز فيلمنامه هايش مورد پسند استوديو ها قرار گرفته است فيلمنامه هايی که تماما دارای موضوعاتی از قبيل جنايت و... که با راهنمايی ها و راه گشايی های چارلی نوشته شده است. دونالد بر خلاف برادرش در ارتباط برقرار کردن با زنان مشکلی ندارد و رابطه های گرمی با جنس مخالف دارد.
سوزان زنی موفق در عرصه کاری اش است و زندگی آرامی را در کنار همسرش می گذراند تا اينکه با جان آشنا ميشود جانی که زندگی خود را وقف گياهان کرده است و در يک تصادف که آثارش بر دندان های او نيز واضح هست در 9 سال پيش همسر خود را از دست داده است. سوزان پس از آشنايی با جان و شنيدن صحبت هايی که او با عشق در مورد زيبايی و لطافت گياهان ميکند نوعی احساس عاشقانه به او پيدا ميکنه احساسی که سعی دارد  به نهوی به جان آن را بفهماند.
فيلم دارای سه بخش کاملا مجزاست يک بخش آن که در زمان کنونی روايت ميشود و کشمکش احساسی چارلی را برای نوشتن فيلمنامه و به پايان رساندن آن به تصوير ميکشد. بخش ديگر فيلم نشان دهنده فلش بک هايی به گذشته است که نشان دهنده چگونگی بوجود آمدن رمان و آشنا شدن سوزان با جان را به تصوير ميکشد. بخش پايانی کتاب مربوط است به روبرو شدن چهار کاراکتر اصلی فيلم و اتفاقاتی و مسائلی که روشن ميشود.
اسپاک جونز به خوبی بر اساس رمانی از سوزان اورلئان درامی روانشناختی ساخته است که بيانگر زندگی های متناقص افراد با يکديگر است که در آن زنی در پی تجربه کردن احساس و زندگی ای جديد است و مردی در پی بازيافتن خويشتن.
بازی های فيلم به شدت زيبا و خوب بود اما بازی نيکلاس کيج واقعا چيز ديگری بود بازی قدرتمندانه و هوشمندانه ای که اين روز ها ديگر از اينجور بازی ها از اين بازيگر توانا شاهد نيستيم

مردی بالای صلیب

مردی بالای صلیب/ میکا والتاری/ ذبیح ال.. منصوری
کتاب اثری تحقيقی پيرامون مسيحيت و ظهور حضرت عيسی است و محتوای آن برشالوده استنتاجی استوار است که نويسنده از انجيل های چهار گانه( مرقس، لوقا، متی و يوهنا) به دست آورده و بر مبنای اسلوب داستان نويسی روايی، آن را از زبان روايتگر بيان داشته است. بنابر روايت سر گذشت، راوی يک شهرواند رومی از خانواده اي سر شناس به نام مزن تيوس است، که خود ناظر و شاهد عينی رويداد های آخرين روز حيات جهانی عيسی مسيح بوده است. راوی، پس از فراقت از تحصيل برای تکميل متالعات و بهره گيری از کتابخانه بزرگ اسکندريه به مصر سفر می کند و مشاهدات خود را نيز ضمن نامه هايی به نامزد خود در شهر روم به تفصيل شرح می داده است. راوی پس از مشاهده مرگ عيسی شروع به تحقيق و پرس و جو در مورد عيسی و مکتب و ديدگاه های او نسبت به زندگی می کند و نسبت به اين پيامبر علاقه آشنايی کسب می کند بنابر اين زندگی خود را در طی اين دوران به گزراندن بافرادی که با عيسی رفت و آمد داشته اند يا اينکه مورد محبت او قرار گرفته اند ميپردازد و .... کتاب، کتاب بدی نبود به خصوص مقدمه کتاب مقدمه ای جامع و زيبا بود اما از نظر داستانی کتاب رو من نپسنديدم.

پنجشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۹۱

Shadow of a Doubt 1943

در نمای اول فيلم ما شهری رو به ويرانه ای می بينيم که چارلی در اتاقی بر روی تختی دراز کشيده، مردی تنها که به دليل قتل تحت تعقيب است و در نمايی دیگر ما دو کارگاهی را که او را تعقيب ميکنند از پنجره اتاق می بينيم. چارلی برای رهايی از تعقيب و دستگير شدن به ديدن خواهرش در سانتا رزا می رود. در همين بين ما در سانتا رزا خانواده ديگری را می بینيم خانواده شلوغ که در آن خواهرزاده چارلی که اسمه او نيز به دليل محبت بيش از حد مادرش به برادرش چارلی است زندگی می کنند. چارلی(دختر) از زندگی يکنواخت و ماشين وار گونه ای خانواده اش خسته شده است او از اينکه مادرش هر روز يک برنامه يکنواخت را در خانه انجام ميدهد و آنها  روزشان را در خانه همانند روز قبل سير می کنند خسته است پس تصميم می گيرد به دايی چارلی اش تلگراف بزند تا او به ديدار آنها بيايد شايد که کمی زندگی آنها دچار تنوع شد. فيلم از دو بخش کاملا مجزا از ديد چارلی نسبت به دايی اش روايت ميشود. در نيمه اول او بسيار مشتاق ديدن دايی اش است و پس از ديدن و مقیم شدن دايی اش در خانه از همه بيشتر شادمان است. او مطابق ميل دايی اش رفتار ميکند بهترين نوعه اين جواب گويی به درخواست دايی اش در سکانس هايی هست که دو کاراگاه بصورت دو ژورناليست برای انتخاب خانواده برتر واد خانه آنها شده اند و سعی دارند از آنها مصاحبه کنند و چارلی حاضر نميشود که در مورد دايی اش اطلاعاتی به آنها بدهد. و در چندين سکانس نیز شوق خودش را نسبت به حضور دايی اش در خانه نشان ميدهد. اما چارلی پس از آنکه توسط دو کاراگاه متوجه ميشود که دايی اش قاتل است همواره از او دوری ميکند و سعی دارد به نهوی باعث شود که دايی اش هر چه زودتر آن خانه را ترک کندو...
شايد دليل اينکه دو کاراکتر ما در نقش دايی و خواهرزاده اش هر دو نام چارلی را دارند نمادی از نبرد شر و خير باشد. چارلی شر انسانی است که بر اساس فلسفه او دنيای جايی کثيفی است و فرقی با جهنم ندارد پس آدم بايد دست به هر کاری بزند. حتی اگر ان کار کشتن خواهرزاده اش باشد که بيم آن را دارد که اطلاعاتی که راجع به او دارد به دست پليس برسد در حاليکی چارلی خير تا آخرين لحظه نميگزارد مادرش متوجه شود که برادر کوچکش چه هيولايی بوده است. اما چارلی خير که شايد نسبت به اين دنيا احساس کسالت گونه ای میدارد اما هنوز باور دارد که اصول اخلاقی بايد رعايت بشود و جلوی شر گرفته شود حتی اگر آن شر دايی اش باشد که در ابتدا با او احساس نزديکی بسيار ميکرد.
سايه يک شب نيز يک فيلم اقتباسی است.که با کارگردانی هيچکاک به يکی از فيلم های مهم تاريخ سينما تبديل شده است. بازی های فيلم به خصوص ترزا رايت با آن بازی محتاط گونه اش و بازی جوزف کان با آن بازی سرد و صدای خشکش عالی است.
در هنگام ساخت فيلم مادر هيچکاک بيمار بود، ولی او نتوانست به انگلستان برود. هيچکاک انسانی بود که به شدت مادش را دوست ميداشت و همواره از او به نيکی ياد ميکرد. تصوير نيک خواهانه و مهربان مادر در اين فيلم در واقع تصويری است که از مادر خود هيچکاک حاصل شده است نام مادر هيچکاک اما بود و نامه مادر فيلم هم اما است.
نمره من به این فیلم 8 از 10

بادبادک باز

بادبادک باز/ خالد حسينی/ مهدی غبرايی  
خالد حسينی افغانی که بيشتر عمر خود را خارج از مهين خود گذرانده است با رمانی بادباک باز توانسته تا حدی ,زيادی مردم جهان را که پس از حوادث 11 سپتامبر علاقه ای زيادی به شناخت اين کشور داشتند را با این خطه علایق و فرهنگ آنان آشنا کند. بادباک باز بدليل همين تب بود که در همان سال سومين رمان پر فروش آمريکا شناخته شد. ترسيمی بيش از سه دهه از افغانستان ، سه دهی که همه اش در تب و تاب های جنگ های داخلی و خارجی و البته منبع جالب برای تروريسم گذشته است.
بادباک باز رمانی خوبی است رمانی است که آدم را با احساسات عاطفی دو دوست و همبازی آشنا می کند و در همين بين دنيای کودکانه وضع مردم افغان را قبل و بعد از به روی کار آمدن مجاهدين و طالبان نشان می دهد. مجاهدين افغان که با پيروزی بر حکموت کمونيستی قدرت را به دست گرفتند به زودی به جان يکديگر افتادند و کشورشان را وارد يک جنگ داخلی و قبيله ايی کردند و تلفات بسيار آنان باعث شد که حزب طالبان از جنوب بسمت پايتخت مرکزی حرکت کنه و اکثر کشور به جز نقاطی از شمال کشور را در اختيار بگيرد.طالبان به سر کار آمد و حتی مردم افغان که از جنگ و خونريزی خسته شده بودند شروع به پايکوبی و جشن گرفتند اما اين خوشی به زودی رنگ باخت و دولتی به سر کار آمد که با هيچ چيز سر خوشی نداشت. حسينی در رمانش به زيبايی فضای موجود بين مردم افغان را در اين حوادس ترسيم می کند.
رمان بادباک باز در مورد دو دوست، دو همبازی و دو دلداده است. يکی نوکری صاف دل و مهربان که اولين کلامش بر زندگی، کلمه يار محبوبه خود امير بوده و ديگری ارباب زاده ايی که اولين کلمه اش بابا بوده است. حسن يک انسان وافادار و عاشق است او همه چيش حتی عصمت و آبروی خود را به پای دوست خود امير می ريزد اما امير که در واقع ارباب حسن است و با او دوسته صميمی است تاب اين همه فداکاری را ندارد پس بنا می کند که اين دوستی را به هر شکل از بين ببرد گرچه اين شکل نابودی دوستی خود به قيمت بی خانمان کردن حسن و پدرش بينجامد. نيمه اول دوستان در مورد روابت بين حسن و امير است. نيمه ايی که به شدت تلخ است در گوشه ايی ما انسانی را می بينيم که حاضر است همه زندگی اش را برای دوستش بدهد اما در مقابل دوسته او کاری در مقابل اين همه فداکاری و از خود گذشتگی انجام نمی دهد. نيمه دوم داستان حکايت مسافرت امير و پدرش به آمريکا و زندگی مهاجران افغانی و تشکيل زندگی مشترک امیر است. زندگی آرام و ساکتی که امير دنبال آن است و خود را در موج فراموشی رها کرده تا خاطرات تلخ روزهايی که نسبت به حسن روا دشته است را فراموش کند اما يک اتفاق، و یک تلفن از افغانستان زندگی او را تغيير می دهد و او مجبور می شود برای جبران اتفاقات گذشته به افقانستان برود افغانستانی که حال صاحب حکومتی عجيب و غريب طالبان شده است. او می رود که دوست خود را بازيابد اما کسی ديگر و چيزی ديگر منتظر اوست.
رمان بادباک باز را از دست ندهيد. خالد حسينی به زيبايی صحنه های کشتار هزاره ها(قوم و قبيله ايی شيعه) به دست طالبان، صحنه تجاوز به امير، صحنه سنگسار به دست عوامل طالبان و نمايی زيبا از جنگ را به ما نشان داده است. متاسفانه هر چقدر رمان خوب بود در مقابل فيلمی که از اين کتاب ساخته شده است نا اميد کنند و مايوس کننده است پس سعی کنيد به جای ديدن فيلم بادباک باز کتاب آن را حتما بخوانيد.

یکشنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۹۱

تونل

تونل/ ساباتو / مصطفی مفيدی
تونل داستانی است شوکه کنند و خيره کننده داستانی که بيانگر ديدگاهی روانشناختی عميق در مورد انسان است انسانی که يک زن رو ميکشت فقط به اين دليل که آن زن تنها انسانی بوده است که او را شناخته است شايد کتاب بيانگر بسيار خوبی از بطن وجودی انسان باشد آيا انسان ها به طور کامل خود را شناخته اند؟ و آيا اگر اين شناخت رو نسبت به خود دارند اگر کسه ديگری نيز همچين شناختی کاملی از آن فرد داشته باشد آن انسان چه عکس العملی از خود نشان می دهد.ميتواند با اين قضيه کنار بيايد که شخصی ديگر تمام افکار و انديشه های او را می داند آيا انسان چيزی نيست جز موجودی که خيلی از رفتار او از نوعی نقش و غالب تبعيت ميکند.
 شايد اين مقدمه کتاب در مورد تونل را بد نباشد که بخوانيد.هنگامی که نخستين رمان به يادماندنی ارنستو ساباتو منتشر شد،بی درنگ کتابی پر فروش در سطح بين المللی گشت،به بيست و هشت زبان ترجمه شد و ستايش نويسندگان بزرگی چون توماس مان،آلبرمو کامو،و گراهام گربن را به خود جلب کرد.نشريه لوسوار به آن به منزله شعر زيبايی از جنون و مرگ خوشامد گفت،و لوماگازين لی ترت اظهار کرد که بوئنوس آيرس نويسندگان بزرگی بر خاسته اند:بورخس،کورتاسار،و ساباتوی پيامبر.
 قسمتی زيبايی از کتاب: به طور کلی نوع بشر هميشه به نظرم نفرت انگيز رسيده است.برايم اهميتی ندارد که به شما بگويم که بعد از مشاهده يک ويژگی خصلتی خاص سراسر يک روز نمی توانستم غذا بخورم. يا يک هفته نقاشی بکنم.باور کردنی نيست که تا چه درجه آزمندی،حسادت،کج خلقی،ابتذال،مال اندوزی به تور خلاصه طيف گسترده صفاتی که شرايط رقت بار ما را تشکيل می دهد می تواند در چهره،در طرز راه رفتن،در نگاه بازتاب يابد.فقط طبيعی به نظر می رسد که پس از چنين برخوردی،آدم نخواهد غذا بخورد يا نقاشی کند يا حتی زندگی کند.با اينهمه می خواهم اين را روشن کنم که اين صفت برای من افتخار آميز نيست.می دانم که اين نشانی از غرور و خودپسندی است،و نيز می دانم که آزمندی و مال اندوزی و حرس و ابتذال غالبا نقطه خوشايندی در قلب من يافته اند.ولی همان طور که گفته ام می خواهم اين قصه رو با بی طرفی کامل روايت کنم،و بر اين گفته ام همچنان پابندم.

The Savages 2007

بعضی از بازيگرا هستند که شايد اسمشان خيلی رسانه ای نباشه اما اينقدر بزرگ هستند که با ديدن سکانس به سکانس از بازيشون لذت ببری اينقدر خوب تو نقششون فرو ميرند که حتی اگر فيلم، فيلمه متوسط يا ضعيفی باشه اما بازم فيلمو تا انتها دنبال ميکنی نمونه واضح اينجور بازيگرا بی شک فيليپ سيمور هافمن هست بازيگری که آدم با تمام نقشاش ارتباط برقرار ميکنه و تو اينجور فيلم ها که بيشتر حول بازی قدرتمند بازيگرای معدودش روايت ميشه خودشو نشون ميده.
داستان فيلم وحشيان در مورد زندگی يک خانواده کوچک است پيرمردی به نام ساواج، همسر دومش را از دست داده است و به دليل نداشتن جايی برای زندگی دو فرزندش او را به خانه سالمندانی ميبرند دو فرزندی که شايد خيلی خاطرات خوبی از پدرشان ندارند اما سعی دارند که اين واپسين روز های عمر پدرشان کمی با آرامش سپری شود.
جان فرزند بزرگ خانواده است او همانند خواهر خود انسانی تنهاست که زندگی خود را با تدريس در دانشگاه سپری ميکند و در حال تکميل کردن کتابی در مورد زندگی و آثار برتولت برشت است. جان نگاه واقع بينانه به زندگی دارد.
و سعی دارد خود را از هياهو هايی که خواهرش به دليل قرار گرفتن پدرشان در خانه سالمندان بوجود می آورد دور کند.
وندی خواهر کوچک جان است کسی که سعی دارد نمايشنامه خوبی بنويسد تا در زمينه کارش موفق شود او هميشه خود را زير سايه برادرش احساس ميکرده است و در پی انجام دادن کاريست که برادرش نتوانسته آن را انجام دهد به عنوان مثال بردن يک جايزه ادبی. اندی دختری احساسی اس که سعی دارد مکانی بهتر برای پدرش پيدا کند.
فيلم يک داستان ساده و روان دارد که بازی های دو بازيگر اولش يعنی لورا لينی و سيمون هافمن آدم را به دنبال خود ميکشاند. کاراکترهایی که آنان بوجود آورده اند زندگی تلخی دارند دو کاراکتری که هر دو زندگی شخصی موفقی نداشته اند، هر دو تنها هستند و کسی را در زندگی زناشوييشان ندارند هر دو به دنبال رهايی از وضع موجود هستند.
دو سکانس از فيلم واقعا جالب بود سکانسی که سه فرد خانواده در ماشين نشسته اند و جان و اندی دعوايشان ميشود و آقای ساوج برای اينکه دعوا و سخنان رد شده بين فرزندانش را نشنود صدای صمعکش را کم ميکند. و سکانس ديگر جايی که بيرون از يک خانه سالمندان صورت ميگيرد. اندی که سعی دارد محيطی دلنشين تر برای پدرش پيدا کند با برخورد ناپسند جان روبرو ميشود. جان به او با صدای بلند می گويد فکر ميکنی برای امثال پدر ما و همسن و سال های او اين مکان را سبز و درخت کاری کرده اند؟ نه اينطور نيست آنها اينجا رو به اين صورت در آورده اند که امثال من و تو که می آييم اينجا خودمان رو گول بزنيم و بگيم زندگی ادامه دارد وگرنه آنهايی که درون آن خانه نشسه اند بودن و نبودن اين درختکاری ها برايشان فرقی نميکند اينها فقط برای خانوده آنهاست که به خودشان تسکين بدهند که زندگی ادامه دارد.
نمره من به این فیلم 7 از 10