یکشنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۹

ديوار گذر



ديوار گذر
نويسنده: مارسل امه
مترجم:اصغر نوری

ديوار گذر مجموعه از 5 داستان کوتاه از نويسنده فقيد فرانسوی مارسل امه است يکی از مطالبه جالبی که در اين کتاب با اون مواجه بودم مقدمه بسيار خوبی بود که آقاي نوری در مورد نويسنده قرار داده بود که متاسفانه قبلا من تو نت يا ويکی پديا اين مطلب رو نديده بودم و چه خوب ميشد اگر ايشون صفحه فارسی اين نويسنده رو در ويکی درست ميکردن چون تا الان ايشون صفحه فارسيشون راه اندازی نشده يکی از نکات جالب زندگی امه که تو مقدمه اومده بود اين بود که در 7سالگی به دليل اينکه پدربزرگش غسل تعميدش داده ميگيرن و پدربزرگش رو اعدام ميکنند سبک کار امه نوعی تخيل آميخته با طنز هست که بيانگر رفتار های زشت و ناپسند جوامع بشری ميباشد در اين مجموعه داستان من از داستان کارت خيلی خوشم اومد که داستانی بود در مورد جامعه ايی که در اون زندگی انسان ها جيره بندی شده بود و مثلا افراد 15 روز زنده بودن و 15 روز ديگر به نوعی خواب يا مرگ دچار ميشدند و در اين عين مرگی که بودند ممکن بود ساير افراد خانواده زنده باشند و سرگرم کارهای ديگرشان باشند يا حتی در حال خيانت به همسرشان و...


جمعه، آبان ۰۷، ۱۳۸۹

Revanche


اگر ميخواهيد يک فيلم متفاوت در مورد انتقام ببينيد اين فيلم اتريشی رو از دست ندهيد
يکی از بهترين فيلم هايی بود که تا به امروز از سينمای اتريش ديدم شخصيت پردازی
چهار بازيگر اصلی فيلم واقعا عالی بود لوکيشن ها و نماهايه مختلفی که در سکانس ها
از افراد و موقعيت اونا گرفته شده بود حرف نداشت نورپردازی و فيلمرداری بی نقص
و در آخر کارگردانی خوب اسپيلمن

خلاصه داستان
فيلم در مورد يک زن فاحشه هست که برايه يک باند مافيايی تن فروشی ميکنه او در طول
اين مدت با يکی از افراد اين باند به نام الکس روابط عاشقانه برقرار ميکنه و روزی با الکس
از محل اقامت خودش فرار ميکنه در ادامه داستان ميبينيم که الکس اسرار داره برايه گزران
زندگی يک بانک رو بزنند و با اسرار اين کارو با موفقيت انجام ميده اما در راه بازگشت
برايه سوار شدن به ماشين يک پليس به ماشين تامارا شک ميکنه و از او مدارک
ماشين رو ميخواد الکس از پشت متوجه اين قضیه ميشه و با تهديد تفنگ پليس رو مجبور
به تسليم ميکنه و سوار ماشين ميشه و با تامارا فرار ميکنه اما در حين فرار روبرت افسر پليس
با قصد پنچر کردن ماشين گلوله ايی شليک ميکنه که باعث کشته شدن تامارا ميشه
در ادامه فيلم ميبينيم که الکس برايه مخفی شدن به روستايه پدرش ميره و اونجا با سوسانه
همسر رابرت آشنا ميشه سوسانه که بدليل مشکلی در همسرش قادر به بچه دار شدن نيست
با الکس رابطه برقرار ميکنه تا صاحبه بچه ايی بشه تا شايد کمی از فشارهايه زياده روحی که
به همسرش روبرت بر سر کشتن يک فرد بی گناه اومده کم بشه و ادامه داستان

فيلم به نحوی احسنت تمام ابعاد درونی افراد رو نشون داده بود اينکه نبايد ما با يک
اشتباه نا خواسته از يک نفر يک تصميم يک جانبه بگيريم اينکه هيچ کس بطور کامل
سياه و سنگدل نيست بلکه انسان در يک لحظه اشتباهی بصورت نا خواسته انجام ميده
اما بر اسر اون اشتباه نميتونه يک لحظه فقط خودش رو سرزنش کنه بلکه بايد زمان های
مديدی مشاهده گر از بين رفتن خودش باشه ما هيچوقت با ديدن اين فيلم نميتونيم بگيم
که مقصره اصلی کشته شدن تامارا کی بوده آيا دوست پسرش با بردن او به محل سرقت
دچار مرگ او شده يا پليسی که سعی کرد نوعی قهرمان بازی در بياره و ماشين رو متوقف کنه
اما به جايه توقف ماشين باعث توقف ضربان قلب تامارا شد
نمره من به اين فيلم 7 از 10

شروع


با سلام خدمت دوستان عزيز و گل
من در اينجا تصميم دارم که ديدگاه های خودم رو در مورد فيلم هايی که ميبينم و کتاب هايی که ميخوانم رو قرار بديم و تو اين زمينه هيچ ادعایی هم ندارم از نظرات تمام دوستان هم کاملا استفاده ميکنم