چهارشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۹۱

Cowboy Bebop

فی: يادته يک روز به من گفتی گذشته هيچ اهميتی نداره؟ ولی الان اين خود تويی که چسبيدی به گذشته ات!
 اسپايک: خوب به چشم های من نگاه کن فی يکی از اونا مصنوعيه بخاطر اينکه من تو يک تصادف از دستش دادم و از اون به بعد بود من، گذشته رو با يک چشم ديدم و حال رو با چشم ديگه ام و اعتقاد دارم چيز هايی که می بينم همه حقيقی نيست که بايد می ديدم
 فی: به من اين چيزا رو نگو تو هرگز چيزی درباره خودت به من نگفتی الانم نميخواد که همچين چيز هايی بهم بگی.
 اسپايک: من هميشه فکر می کردم که دارم خواب می بينم خوابی که هيچ وقت توش بيداری وجود نداره ولی قبل از اينکه بدونم همه روياها به پايان رسيد
 فی: حافظه من برگشت اما هيچ نتيجه خوبی در پی نداشت هيچ جايی نبود که بتونم به اونجا برگردم و اينجا تنها محلی بود که می تونستم برگردم اونجا ولی حالا تو کجا می خوای بری؟ آخه واسه چی بايد بری؟ يعنی می خوای بگی تو فقط ميری اونجا که کشته بشی؟
اسپايک: من نميرم اونجا که کشته بشم من ميرم اونجا تا ببينم تا حالا زنده بودم يا نه فی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر