پنجشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۹۰

Thelma & Louise

 تلما و لوييز اولين نامزدی اسکار را برای ريدلی اسکات آورد نامزدی که دوبار ديگر در دو فيلم گلادياتور و سقوط شاهين سياه تکرار شد اما اسکات همچنان در حسرت گرفتن اين جایزه باقی مانده است.
تلما و لوييز داستان دو زن با دو زندگی متفاوت است که ميخواهند برای خود و راحت طلبی خود زندگی کنند دو زنی که از روند تکراری زندگی و خط قرمز های موجود زندگی خود خسته شده اند و می خواهند روند کنونی را تغير دهند. فيلم روند خوبی داشت اما بی شک پايان فيلم جزو مسخره ترين و شعار گونه ترين فيلم هايی بود که تا کنون ديدم هر چقدر فيلم ريتم خوب و قابل قبولی داشت پايانش مسخره بود در ادامه سعی ميکنم داستان فيلم و کاراکتر های فيلم رو کمی باز کنم.
 تلما دارای يک شوهر عصبی به نام آدريل است که از اون به شدت حساب می برد و بدون اجازه او اجازه هيچ کاری ندارد و او روزی تصميم می گيرد بدون اجازه شوهرش با لوييز بی مسافرت برود. تلما انسانی به شدت ترسو و خودباخته است انسانی که اين مسافرت رفتن را نوعی رهای برای خود تلقی ميکند و با خود اسلحه ايی مياورد تا در اين مسافرت بوسيله آن بر ترس عدم امنيت خود فائق آيد انسانی که حتی جرات کشيدن سيگاری نيز ندارد و توهم سيگار کشيدن را با حرکات دست می آيد.اماکاراکتر مکمل فيلم لوييز می باشد انسان سخت کوش و روی پا ايستاده انسانی که خود برای زندگيش تسصميم می گيرد او يک کارگر رستوران است و تلما را راضی می کند تا به اين مسافرت بيايد تا کمی بتواند به خودش اهميت بدهد و لذت شادی بودن در زندگی را نيز بچشد.در ادامه فيلم لوييز مردی را که بعد رقص با تلما می خواهد به تلما تجاوز کند پس از يک جرو بحث با ضربه گلوله می کشد و لوييز می خواهد برای فرار از اين قتل از دوست پسرش جيمی مقداری پول قرض بگيرد و به مکزيک فرار کند و تلما هم حاضر می شه با او همسفر باشه و ديگر در قيد و بند آن زندگی کسل کننده و بی اختيار نباشد. در مسير راه با کاراکتری به نام جی دی روبرو می شويم جوانی که در آزادی موقتش تخلف کرده و تمام ويژگی های مورد علاقه تلما را در خود دارد يک انسان خلافکار سيگار به دهن و شجاع و متشخص اما جی دی پول هایی را که  لوييز و تلما از جيمی برای فرار خود گرفته بودند را می دزدد. در نيمه دوم فيلم می بينيم که اين تلما است که نقش شجاع را بر عهده می گيرد و لوييز نقش انسان ضعيف رو به گردن می گيرد ضعيفی که با نوعی ترس برای عبور از ايالات تگزّاس روشن می شود او حاضر نيست از آنجا به مکزيک برود زيرا در انجا به او تجاوز شده است.سکانس پايانی فيلم جايی که تلما و لوييز از عقب توسط پليس محاصره شده اند و از جلو راهشان به دره منتهی می شود بسيار لوس و شعار گونه بود.فيلم به معضل خشونت عليه زنان تو جامعه آمريکا پرداخته بود اما نتوانسته بود موضوع رو خوب جمع کنه و باسه من عجيبی چه جوری اسکار بهترين فيلمنامه رو نيز برده. بازی جنا ديويس تو کاراکتر تلما خيلی خوب بود زنی خسته از وضع کنونی.اين نقش برای ايشون نامزدی اسکار را به ارمغان آورد.بازی سوزان ساراندون هم خيلي خوب بود به خصوص سکانسی که با اشک در مورد خاطره تجاوز در تگزاس به تلما توضیح ميدهد.بازی هاروی کايتل تو نقشه کارگاه بی شک يکی از نقاط ضعف فيلم بود کاراکتر اضافی و شعار گونه فيلم که فقط بيننده رو اذيت ميکنه وجودش کاراکتری که مثلا ميخواهد به جامعه زنان کمک کنه اما هميشه شکست ميخوره تو اين کمک کردن.کاراکتر جی دی با بازی برد پيت هم بد نبود اما خوبم نبود يعنی بازی چشم گيری نداشت برد پيت.بازی مايکل مدسن تو کاراکتر جيمی خوب بود کلا هميشه نقش های عصبی به ايشون مياد.کارگردانی فيلم بد نبود اما در حدو اندازه نامزدی باسه ريدلی اسکات نبود بی شک.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر