پنجشنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۹۰

Breaking the Waves

خوب از اونجايی که اين روزا بازم اسمه اين کارگردان عزيز و هنری با اون هواشی که هميشه باسه خودش درست ميکنه سر زبان ها افتاد سر اون قضايا نازی و همدردردی ايشون با هيتلر توی مصاحبه ایی در جشنواره کن که اخراج ایشون رو در پی داشت يه فيلم گفتيم بد نيست از ايشون معرفی کنم تا يکم اين دوستان سرعت فهاشيشون رو نسبت به اين کارگردان کم کنند و يکم بيشتر در احوالات اين کارگردان سرک بکشند و اگرم اين عزيز حرفی رو ميزنی فقط به خاطر اينکه يکم اخبار و حاشيه دور خودش جمع کنه مثله آخرين مصاحبه ايی که کرده و گفته روز به روز بی دين تر ميشم.
 لارس فون ترير دانمارکی رو می شناسيم کارگردانی که آثار هنری او در هوزه هنر هفتم زبانزد همه هست آثاری که به هيچ وجهه بيننده دوست نداره جای کاراکتر های اون باشه آثاری که احساسات و روان آدم رو اذيت ميکنه.
 فيلم های او دقيقا روايت تلخی است از اجتماع ما انسان ها.مگر کسی به عنوان مثال ميتونه با کاراکتر نيکول کيدمن در فيلم داگ ويل اين کارگردان احساس نزديکی کنه؟!اما با او احساس همدردی نکنه؟ چون هيچ کدام دوست نداريم وارد جامعه اي بشويم و به همه افراد اون جامعه کمک بکنيم اما نتيجه و پاداش اين کمک بشه آزار و اذيت.خود کيدمن بعد از بازی در اون فيلم طی مصاحبه ايی گفت به مدت يک ماه فقط ميخوام گريه کنم از بس که اون نقش منو آزار داد.مگر ميشه با فيلم رقص در تاريکی فون ترير احساس نزديکی کرد؟فيلمی موزيکال که بر خلاف سبکش که بايد شيرين باشد تلخه به تلخی کوری انسان ها به تلخی جنايتی انجام نداده.بيشک فون ترير يکی از بزرگترين و تاثير گزار ترين کارگردانان اروپاست اما به شخصه پس از ديدن هر فيلم از ايشون به شدت تو خودم رفتم با وجودی که فیلم های تلخ رو دوست دارم اما فيلم های ايشون ديگه نهايت تاريکی و تلخی است.
این فيلم در مورد دختری به نام ويس هست که با کارگر شرکتی نفتی به نام يان ازدواج کرده اما بر اثر اتفاقی در چاه نفتی يان از گردن به پايين فلج می شود.يان پس از ويس می خواهد که با مردان ديگر همبستر بشود تا زندگی او روال عادی داشته باشد.
فيلم از چهار کات کلی تشکيل شده است کات اول نمايی از جزيره ايی هست که يان و ويس می خواهند در آن با هم ازدواج کنند ويس از خانوده اي پروتستانی و به شدت متعصب می باشد در حاليکه يان و همراهانش انسان های راحت کرداری هستند.ويس هميشه آرزوی پيدا کردن مردی دلخواه را داشته و تا قبل از آشنايی با يان با هيچ مردی تماس برقرار نکرده است و دختری است که بيشتر وقت و فکر خودش رو در کليسا و عبادت گزارنده است. چنانکه ما در فيلم در چندين سکانس صحبت های او را با خدا در کليسا می بينيم به همين دليل ويس در دهکده از نظزر مردم دختری با ارزش می باشد اما آنان از ازدواج او با يان که يک جوان ايرلندی است نا خوشايند هستند و حتی در ابتدای فيلم کشيشی به ويس می گويد تو چرا اين ها رو انتخاب کردی و او می گويد موسيقيشون.يان از نوع افکار ويس در تعجب است که چطور او تا کنون با هيچ مردی در تماس نبوده است او در سکانسی به ويس می گويد چطور تا به امروز جلوی خودت را گرفتی؟ و ويس در جواب می گويد من کليسا رو داشتم.ويس وجود يان را برای خود نعمت می داند نعمتی که حتی از صدای خروپف او در رختخواب لذت می برد. و بايدم وجود يان را نعمت بداند زيرا او از جامعه اي خشک می آيد جامعه ايی که زنان در آن هحق حرف زدن در کليسا رو ندارند و نمی توانند به مراسم تدفين بروند مراسمی که در آن عوض طلب بخشس برای مرده،او را به جهنم فرا خوانی می کنند پس حاضر نيست اين نعمتو از دست بده.
يکی از بخش های زيبای فيلم که ما مشاهده می کنيم بخش هايی است که ويس در کليسا با خدا شروع به صحبت می کند و خود را هم در مقام خودش و هم مقام خدا مورد سوال و پاسخ قرار می دهد.در يکی از اين صحبت ها پس از اينکه ويس با هزاران اظهار نارحتی و گريه حاضزر می شود که يان به سر کارش برگردد او در کليسا شروع به صحبت می کند که:تو دختر بدی بودی و نبايد با يان در موقع خداصافظی اون گونه رفتار می کردی؟ و او در جواب خودش می گويد سعی می کنم انسانی خوبی بشوم.و يا در سکانسی ديگری می بينيم که ويس خودش را گناهکار و مقصر می داند و خود را بازخواست می کندو از زبان خود باز جواب بازخواست خود را می دهد در حاليکه آرزوی برگشت هر چه زودتر يان را به خانه دارد و به خود موعضه می کند که اورا بر می گردانم يان در محل کار خود دچار حادثه می شود و زودتر بر می گردد و دچار قطعی نخاع می شود و دوباره در سکانسی ديگر باز ويس با خود موعضه می کند و خود را خطاب می دهد که خودت خواستی اون زودتر بيايد خانه و برای همين اين اتفاق افتاد اين يک آزمايش بود و او بازم تشکر می کند از اينکه يان را زنده نگه داشتی.در کل فيلم کمی آزار دهنده بود مثله ساير کارهای فون ترير اما نگاه کردنش بی شک ارزش داره فيلم به زيبای تثويری از افکار و اميال مريض گونه انسانی به نام ويس را نشان داده انسانی که خود را مقصر هر رويداد و اتفاق می داند انسانی که محصول جامعی خشک و متعصب و احمقانست.بيشتر فيلم در محيط مهه آلود فيلمبرداری شده فضايی بين درستی و نادرستی که به بيننده اين اجازه را نمی دهد که افکار کاراکتر هارا يا کاملا درست يا کاملا غلط برداشت کند .آيا در خواست شوهری فلج از همسرش برای لذت بردن و همبستری با ديگران درخواستی درست است يا غلط؟آيا چون يان فلج شده پس ويس بايد کل زندگی خود را به خاطر اين انسان از بين ببرد؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر