شنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۹۰

(500) Days of Summer

فيلم 500 روز با سامر شايد مهمترين تجربه  مارک وب آمريکايی تا به امروز باشه مارک وب تا پيش از ساختن اين فيلم تجربه کارگردانی چندين قسمت سريال و ساختن چندين ويديو کليپ رو در پرونده داره.اما بی شک فيلم 500 روز با سامر و نوع روايت غير خطی اين فيلم بی شک مهمترين اثر او تا چندين سال آينده خواهد بود چون بی شک با ساختن فيلم های همانند مرد عنکبوتی نميتونه اين مسير رو ادامه بده.
 فيلم در مورد جوانی به نام تام است که در يک شرکت طراحی و چاپ کارت های پستال کار می کند و در انتظار نوعی عشق و رابطه جدی و همیشگی است تا اينکه روزی دختری به نامه سامر وارد شرکت که تام در آن کار می کند می شود و در آنجا مشغول کار می شود سامر که اسمش نوعی تشبيه به تابستان است اعتقادی به يک رابطه جدی نداره و رابطه از نظر او فقط دوستی است نه عشق.فيلم نوعی خاصی روايت رو انجام می دهد ما در روز هايی شاهد رابطه نزديک تام و سامر هستيم و در روز های ديگر(آينده) شاهد فروپاشی اين رابطه هستيم.
نوع روايت فيلم خيلی خوب بود به نظرم پايان فيلم بسيار مبتديانه بود.يکی از بهترين قسمت های فيلم جايی است که تام و سامر وارد يک فروشگاه لوازم خانگی می شوند که در هر پلان ما آنها را می بينيم که با وسايل چيده شده در فروشگاه همانند وسايل خانه مشترک خود بر خورد می کنند روی مبل ها می شينند اينگار که در منزل خود با هم در حاله تماشای تلويزيون هستند وارد آشپزخانه های از پيش ساخته شده و نمونه می شوند و ادای غذا خوردن را در مياورند و در نهايت به اتاق خواب می روند و در تخت سامر به تام می گويد من دنبال رابطه جدی نيستم تو که با اين قضيه مشکلی نداری و تام می گويد نه مثله يک مشتری.تشبيه بسيارز زيبايی اينگار که رابطه اين دو همانند همان ادا در آورندشان در موقع ديدن وسايل نمونه خريد می باشد اينگار اين دو برای هم فقط جنبه يک نمونه را دارند.
بازی های فيلم قابل قبول بود مخصوصا بازی جوزف گوردن لايت در نقش تام که اين روز ها با نقس آفرينی در قالب کاراکتر آرتور در فيلم اينسپشن قدمی محکمی رو به عنوان يک بازيگر موفق در سينما بر داشته است.
يکی از نکات بارز فيلم نوع نماهای زيبايی بود که مارک وب از معماری ساختمون های شهر لوس آنجلس گرفته بود معماری تحسين بر انگيز و به فکر فرو بر برخی از سازه های این شهر.
يکی از بهترين مونولگ هايی که اين چند وقته در سينما ديدم مربوط به اين فيلم می باشد در قسمتی از فيلم که تام پس از چند روز نرفتن سر کار به علت دپرس بودن از قطع رابطه با سامر .در محل کارش در جلسه ايی شروع به صحبت می کند:ما دروغگوييم در موردش فکر کنين چرا مردم اينا رو می خرن؟(کارت های تبريک) به خاطر اين نيست که می خوان بگن چی حسی دارن.مردم اين کارت ها را می خرن چون نمی تونن احساسشونو بيان کن،يا از اين کار می ترسن.ما خودمون داريم باعث می شيم که اونا به نابودی برسن.ميدونين چيه؟من ميگم، همه اينا را بسوزونيم بياين به مردم آمريکا کمک کنيم.حداقل بزاريم با زبون خودشون حرف بزنن.ببينين.اين چی ميگه؟''به خاطر فرزند جديدتون تبريک ميگم''درسته؟چطوره بگيم''به خاطر فرزند جديدتون تبريک ميگم...من که ميگم فقط به خاطر هوس بود.همين و بس''.يا اين يکی همينکه کلی قلب خوشگل روشه "روز ولنتاين مبارک،عزيزم.دوست دارم''.جالب بود؟عشق رو خيلی بزرگ توصيف کرده؟ اصلا کلمه عشق يعنی چی؟ تو می دونی؟کسی می دونه؟هيچکس ميدونه؟همين کارتها،فيلم ها و آهنگ های پاپ هستن که باعث دروغ،دل شکستگی و غصه ميشن.ما داريم کار زشتی می کنيم مردم بايد بتونن احساس خودشونو بيان کنن،احساس واقعيشونو بگن نه اينکه يه سری حرف های نا آشنا رو توی دهنشون بزاريم کلماتی مثل عشق که هيچ معنايی ندارند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر