یکشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۹

The Big Country



فيلم در عصر وحشی آمريکا روايت ميشه دورانی که فقط يک قانون وجود داره يا بکش يا کشته شو داستان در مورد مردی به نام مککی با بازی گريگوری پک هست که از يک کشور ديگر پا به آمريکا ميگزارد و برای ملاقات با دوست دخترش پت با بازی کارول بيکر و در نهايت ازدواج با او به شهر آنان پا مي رود مککی که آدم مطيع هست و به هيچ وجهه دنبال دردسر و خشونت نيست در شهری وارد ميشود که نزديک به 3 نسل بين تو خانواده بر سر آب جنگی خاموشی اتفاق افتاده است پت که از خانواده ترل ها ميباشد در واقع در يک سر جريان هست و روزی که او با مککی برای گشت و گزار به بيرون می رود توسط پسران خانواده هنسی ها که اونها هم يک طرف از دعوای ديرينيه اين دو خانواده هستند مورده اذيت و شوخی هايی احمقانه اين افراد قرار ميگيرند اما مککی حاضر نيست که به خواست پدر پتی يعنی بزرگترين فرد خانواده ترل ها گوش بدهد و اذيت اين افراد رو پاسخ بدهد اما ترل همراه به افرادش پسران هنسی را دتگير می کند و مورد ضرب و کتک قرار ميدهد در ادامه داستان ما با شخصيت جولی مريگان با بازی ژان سيمونز آشنا ميشويم تنها زن باقيمانده از خاندان مريگان صاحب تنها رود شهر که در واقع دعوای خاندان ترل ها و هنسی ها بر سر همين آبی است که آنان برای دام هايشان از اين استفاده می کردند و هر کدام از اين خانواده ها سعی کردند اين رود رو به نهوی بخرند اما موفق نشدند و خانواده ميرگان هميشه به اين دو خانواده اجازه استفاده از آب را داد اند و به  دليل سو استفاده دو طرف حاضر نشدند که زمين خود را به يک طرف دعوا بفروشند چون در صورت اين اتفاق يک طرف دعوا با آب بر عليه طرف ديگر استفاده ابزاری می کند در ادامه فيلم ما می بينيم که مت دوست دارد که مککی شخصيت قوی تری از خودش در برخورد با مردم نشان بدهد و اين شخصيت قوی تر از نظر پت ابراز خشونت می باشد امری که مککی کاملا با آن مخالف هست و همين امر باعث ايجاد فاصله ميان اين دو نفر ميشود و مککی کم کم دلش به جولی نزديکتر می شود و از او می خواهد که زمينش رو به او بفروشد تا او در آن شروع به دامپروری بکند و به او اطمينان می دهد که به روال گذشته اجازه استفاده آب به هنسی ها و ترل ها را بدهد و جولی نيز زمين را به او می فروشد در اين عين خانواده هنسی ها به دليل فراری دادن گاوهايشان از آب توسط ترل ها با دزديدن جولی تصميم می گيرند که او را مجبور به امضا قرارداد فروش زمينش بکنند اما او به آنها ميگويد که قبلا زمينش را به مککی فروخته در زمانی که جولی دزديده شده ترل همراه با افرادش تصميم به حمله به هنسی ها می گيرد اما مککی زودتر از او به زمين هنسی ها می رسد و از هنسی می خواهد که اين دعوا را تمام کند چون فقط باعث کشته شدن افراد بيشتری می شود و با مبارزه خود با ترل برای هميشه اين جنگ کهنه را از بين ببرد 




نميدونم آخه آدم بايد از همچين کارگردانی انتظار همچين فيلميو داشته باشه؟آخه ويليام وايلر کبير با اون همه افتخارات من جمله 12 نامزدی اسکار که البته 3 تاش رو برنده شد چه جوری اين فيلمو ساخته فيلم با مدت بيش از سه ساعت و به اندازه انگشتان دست سکانس اضافی و لوس و بی معنا و مفهوم داره تنها نقطه اتکا فيلم ميشه گفت فيلمبرداری خوب و البته بازی گريگوری پک است که تو کشور ما شايد بيشتر مردم بازی فراموش نشدنی او را در طالع نحس در خاطر داشته باشند
تو اکثر اقتباس های سينمايی از ادبيات همين اتفاق ميوفته يعنی کتاب شاهکار اما فيلم ضعيف يا متوسط و کم پيش بياد که فيلمی که از يک کتاب اقتباس شده قوی تر باشه مثله مستاجر پولانسکی که به مراتب از کتابش که توسط توپور نوشته شده خيلی بهتر بود ميشه گفت بدترين قسمت داستان بخش نهايی داستان جايی که با صحنه ها خيلی ضعيف اکشن فيلم روبرو ميشيم صحنه های تير اندازی در جای خودش افتضاح به تمام معناست صحنه از کوه افتادن يکی از افراد هنسی ها اوج افتضاح نمايشه مايی که قبلا از وايلر فيلمی مثله بن هور را ديديم واقعا شک می کنيم که آيا واقعا او اين فيلمو ساخته يا ضعفی ديگر در فيلم ما در انتها فيلم هی کارگردان به ما ميخواد بگه که آره الانه که هنسی  بزنه پسر بزرگ خودش را بکشه بعد در واقع با اون صحنه کشته شندش پسر هنسی ميگيم باز خدا رو شکر که اين يارو رو کشت که ديگه هی نخواد بگه آره آقا اين قرار بميره فيلم خوب نبود اگه اين فيلمو نديد يا نخواهيد ديد شک نکنيد که چيزی از دست نمی ديد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر