دوشنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۹

Inception

فرويد عقيده داشت که روياها ترکيبی از ضمير ناخود آگاه و اتفاقات روزمره زندگی هستند
شايد همين نظریه يا فکر باعث بوجود آمدن فيلمی همانند تلقين شده است فيلمی که نشان می دهد انسان ها به دليل فرار از زندگی مجبور به پناه بردنبه دنيای رويا ميشوند جايی که سختی و نارحتی وجود نداردو خود با طراحی آن به خوشی زندگی می کند نولان اينگونه افراد رو در سکانسی به ما نشان ميدهد جايی که يوسف با دارويی که به افراد می دهد آنها را سه تا چهار ساعت وارد خواب می کند که برای آنان مثله 40 ساعت است اين افراد ميان اينجا تا از خواب بيدار بشن،برای اونا رويا تبديل به واقعی شده اينو همکار يوسف می گه يا ما در فيلم متوجه ميشويم که مال نمادنسانی است که بر اثر فشار های زندگی امروز پناه می برد به دنيای مجازی،دنيايی که وجود ندارد و فقط در ذهن می گزرد و کاب ميگه ما اين دنيا رو در رويمان ساختيم چون تو زندگی واقعيمان مجبور به انتخاب ها بوديم البته فينيچر قبلا در فيلم تحسين بر انگيز کلوپ مشت زنی اينگونه انسان ها رو به زيبايی نشان داده بود انسان هايی که هيچ هدفی ندارند و برای اينکه بتونند آسايشی پيدا کنند به مرکزی می روند و آنجا سير گريه می کنند تا کمی سبک تر بشوند تا شايد چند ساعت بتوانند بخوابند متاسفانه اما در اين فيلم نولان نتونسته بود که بيننده رو اقناع کنه  نولان ابتدا با نشان دادن دنيای رويا دنيايی که افراد حق انتخاب دارند دنيايی که افراد از واقعيت امروز فرار می کنند ما را شيفته اين دنيا می کند مايی که دوست داريم تا اينجای فيلم به اين سرزمين ناشناخته خود وارد بيشيم اما به يک باره وقتی داستان موازی مالی پيش ميايد و می گويد از رويا به واقعيت برويم زيرا اينجا گم ميشيم اما دليل گم شدن ما رو توضيح نمی دهد بلکه با نشان دادن کاب و مالی که با ساختن دنيايی از رويا به مدت 50 سال در رويا می مانند اما مالی نمی خواهد باور کند که اين رويا واقعی نيست بنابر اين کاب در رويا ذهن او را تلقين می کند و به واقعيت بر می گردند اما در واقعيت مالی فکر می کند در روياست و خودکشی ميکند مالی به دليل شک کردن به واقعيت بودن زندگی خود،خودکشی می کند (تنها راه فرار از واقعيت،مرگ است) به ما می گويد اين دنيا خوب نيست و بايد از آن خارج شويم پس اگر اين دنيا خوب نبوده چرا قهرمانان داستان ما به مدت 50 سال در آنجا بوده اند و به يک باره تصميم گرفتند به واقعيت برگرددند نولان به هيچ وجهه نتونسته بود اين سوال رو جواب بدهد بلکه به يک بار به ما می گويد کاب برای رسيدن به فرزاندنش دست به اين کار ها ميزند و نوعی تلاش نمادين برای رسيدن به واقعيت را ترسيم می کند و پدری رو نشان می دهد که برای رسيدن به فرزندانش که حاضر به انجام هر کاری هست گر چه اون کار همون کاری باشه که يک بار انجام داده و شکست خورده و نتيجه اين شکست خودکشی همسرش بوده است

ديالوگ های فيلم در بعضی مواقع به شدت با يکديگر در تناقض هستند اولين ديالوگی که مال می گويد اين است اگه بپرم نجات پيدا می کنم؟ که البته ما در ادامه فيلم متوجه ميشويم اين پريدن مال صورت گرفته و او از اين دنيا رفته است پس اين ديالوگ در خواب چه منظوری دارد جز اينکه فقط خواسته نوعی بار رمانتيک در فيلم ايجاد کند؟ ما البته در فيلم با يک شخصيت غير قابل هضم نيز ربرو ميشويم شخصيت آريادنی معلوم نيست کجای فيلم قرار گرفته اگر طراح است پس چرا درون کاراکتر حل نشده و هر بار سوالاتی می پرسد و به يک باره  در آخر فیلم آن طرح خواب آخر را می دهد يا اين مورد که کاب به اين دليل خودش طراحی خواب را انجام نمی دهد چون مال به اون اجازه اين کارو نمی دهد چون مال هميشه باعث خرابکاری عمليات های کاب ميشود پس چرا آرتور با وجودی که می دانست مال هميشه وارد ذهن و ضمير ناخوداگاه کاب می شود هيچ عکس العملی بعدا در مورد اين قضيه از خود نشان نداد با وجود اينکه عمليات تلقين بسيار سخت تر و پيچده تر بود و با وجود مال امکان شکست بسيار بالا می رفت يا ما در اين فيلم با وسيله ايی به نام قطار روبرو ميشويم که اولين نما از قطار زمانی است که کاب با داروی بيهوشی يوسف برای تست به خواب می رود و مال در خواب به او می گويد تو می دونی چطور منو می تونی پيدا کنی  و دومين نما از قطار زمانی است که در خواب اول مرحله عمليات تلقين هستيم جايی که اين قطار به ماشين کاب و آريادنی برخورد می کند که ما در فيلم متوجه می شويم اين قطار همان وسيله ايی است که کاب و مالی در رويا با آن خودکشی کرده اند البته معلوم نيست چرا دو آدم عقل بايد برای خودکشی وسيله ايی مثله قطار رو انتخاب کنند مگر خوردن دارو يا پريدن از اون همه آسمان خراش که بسيار راحت تر و کم درد تر است مشکلی دارد جز اين است که نولان خواسته در قالب اين سکانس ها جوری بار دراماتیک ایجاد کند و با این دیالوگ بار احساسی به فيلم بده جايی که برای اولين بار کاب در موقع خودکشی در رويا اين حرف رو به مالی می زند تو منتظره قطاری،قطاری که تو را به دوردست ها خواهد برد خودت می دونی که اميدواری اين قطار به کجا ببرتد،ولی نمی تونی مطمئن باشی ولی مهم نيست.چطوری می تونه برات مهم نباشه که اون قطار تو را به کجا می بره؟ یا فيشری که آموزش مبارزه با دزدی از خواب ديده چطور با اين رويا کنار می آيد که با وجود داشتن اون همه تشکيلات و سرمايه برای گرفتن تاکسی زير بارون منتظر بمونه؟يا قيافه سايتو را به عنوان رقيب خود تا حالا نديده باشه در رسانه ها؟بعد ما چطوری اين نمايی که از فيشر نشون داده می شه را با اون ارتش که در ضمير ناخوداگاهش برای حفظ اسرارش در حالت خواب وجود دارد را تطبيق بدهيم؟چرا در خواب آخر به ما توضيح داده نمی شود که کاب پس از اينکه مال رو رها کرد چگونه دوباره در ساحل بيدار شد؟و چطور دوباره سايتو رو پيدا کرد؟اگر سايتو با خودکشی خود ضربه لازم را وارد کرد و به دنيای واقعی برگشت پس کاب با چه ضربه ايی برگشت به واقعيت؟
فيلم سوالات خوبی مطرح کرده بود اما به هيچ وجه نتونسته بود جواب سوال ها رو بده و به شدت دچار اکشن شده بود و پس از مدت ها ضعف فيلمنامه ايی که کريستوفر نوشته مشخص خواهد شد اگر بخواهيم يکی از نکات مثبت فيلم رو نيز بررسی کنيم اون بخش خاطرات کاب است  در سکانس هایی که رويای درون کاب شبيه به يک ساختمان 12 طبقه است که طبقه 12 نوعی بيانگر آرامش ذهن و خاطرات خوب او می باشد جايی که فرزندان و همسرش را در ساحل می بيند اما طبقه بعدی که در فيلم نولان از ذهن کاب به ما نشان می دهد مشخص نيست کدام طبقه است اين طبقه بيانگر خاطرات نارحتی و اندوه و دلتنگی او می باشد جايی که در خاطرات او مال خودکشی کرده و مرده و او در حال آماده شدن برای فرار از آمريکاست و حسرت ديدن نمايی از صورت فرزندانشان برای خداحافظی بر دلش می ماند و طبقه آخر يا زير زمين کاب جايی که قبل از ديدن آن طبقه ما دوباره نمايی از قطار را می بينيم اين طبقه مربوط به آخرين خاطرات کاب از مال است طبقه ايی که خاطرات خودکشی مال در آن است .
البته موردی ديگر که در اين فيلم نيز نمود پيدا می کرد همون مبحث متافيزيک است نولان به مبحث متافيزيک بسيار علاقه دارد نمونه اين حرف می تواند فيلم پرستيژ،فيلمی که با نکته سنجی بسيار ريزی و در غالب شعبده و جادو به جنگ فيزيک و قوانين آن می رود و نوعی بحث متافيزيکی مربوط به کپی برداری و ساختن انسان را ايجاد می کند که البته اين معقوله با وجود شخصيت دانشمند فيزيکی به نام تسلا در فيلم برای بيننده حل می شود يا نولان در فيلم بی خوابی با نشان دادن منطقه ايی در آلاسکا که 6 ماه از سال در آن شب وجود ندارد کاراکتر اصلی خود را فردی نشان می دهد که با وارد شدن به اين منطقه نمی تواند بخوابد يا نمونه اش در این فيلم جايی است که آريادنی:با گفتن وقتی با قوانين فيزيک در بيفتی و طراحی خيابان های روی هم در واقع قوانين فيزيک رو نقص می کند. اکشن های فيلم نوعی ادای احترام به ماتريکس برادران واچفسکی بود معلق ماندن آرتور با نگهبانان فيشر ارجاع دارد به اديسه کوبريک   صحنه های بارانی فيلم ارجاع دارد به بليد رانر ريدلی اسکات.  فيلم تلقين فيلمی با يک ايده خوب و اکشن مهيج که البته فيلم تا حدی دارای فضا نو آرگونه نيز می باشد فيلمی بود که سوالات خوبی رو مطرح کرده بود سوالاتی که به هيچ وجه نتونسته بود جوابی روشن به آنان بده و البته نکته ايی جالب که در مورد اين فيلم اتفاق افتاد اين جو کاذبی بود که يک سری از افراد دادند افرادی که اين فيلم رو تا حد بهترين ساخته سينما يا اين دهه سينما بردند بالا و حرف های احمقانه بيشماری در مورد اين فيلم زدند همون حرف هايی که البته در مورد شواليه تاريکی نيز گفته شد شواليه تاريکی که اگر کاراکتر کاريزماتيک جوکر نيز رو ازش حذف ميکردين چيزی نداشت برای گفتن مگر چند مسئله انسانی که بهترين نمونه اش سکانس تقابل مسافران دو کشتی برای از بين بردن همديگر بوده اند يک سری از دوستان اين حرف رو بيان کردند که اين ايده فيلم بر اساس خواب و رويا رو اولين بار  نولان وارد سينما کرده و عرصه ايی جديد در سينما ايجاد کرده این دوستان بی شک دچار جو دز بالای اکشن اين ساخته اي نولان شده اند مگر دوستان دوگانه معروف ميشل گوندری فرانسوی در مورد خواب رو نديده اند که اين حرف رو می زنند مگر فيلم خورشيد پاک ابدی يک ذهن پاک و علم خوب اين کارگردان جوان و صاحب سبک رو نديده اند فيلم هايی که به شدت درگير همين مسائل رويا می باشد در مورد تقابل انسان ها با احساساتشان در رويا می باشند يا آيا اين دوستان فيلم های جاده مالهالند يا بزرگراه گمشده یا امپراطوری درون ديويد لينچ رو نديده اند که در اين فيلم ها برای ما نوعی مرزی از واقعيت و رويا رو ترسيم ميکند ترسيمی که بسيار هوشمندانه تر و پيچده تر از اين فيلم می باشد يا بعضی از دوستان حرف راجر ايبرت رو ملاک خود قرار داده اند چون اين منتقد به فيلم 5 ستاره کامل داده اومدن گفتن بله ديگه اين فيلم خيلی شاخ مگر حرف يک فرد ميتونه ملاک کلی قرار بگيره اونم تو اين معقوله مگه همين آقای ايبرت 2 سال پيش نشسته بود يک فيلم رو فقط 5 دقيقه ابتداييش رو ديده بود و بر اساس همين چندين دقيقه نشسته بود فيلمو نقد کرده بود که اين رفتار احمقانش سرو صدايی بسياری به پا کرده بود البته ايبرت در مورد بسياری از شاهکار های ديگر سينما همچين رفتاری داشته البته ما به هيچ وجه نميتونيم به سليقه کسی بی احترامی کنيم چون هر کسی ديدی دارد اما قرار نيست حرفه کسی يا کسايی برای ما ملاک سليقه قرار بگيره هميشه من با اين گفته کارلوس فوئنتس که هنر معمايی را پيش می کشد اما راه حل اين معما خود معمای ديگری است  به فيلم های نولان نگاه کردم اما من از فيلم بتمن به بعد از نولان همچين چيزی نديدم نولان داره وارد کليشه های هاليوود ميشه و کم کم اون ابتکارات خود رو از دست می ده و من به همين دليل باسه خود متاسفم چون فيلمه خوب ديگر همانند ممنتو يا پرستيژ یا تعقیب از اين کارگردان رو نخواهم ديد اگر نولان با فيلم ممنتو هنر ناب خود را نشان داد و به قول آقای تامسون سال ها بايد بگزرد تا متوجه بشيويد که ممنتو چه شاهکاری بوده است با اين فيلم نوعی اکشن با ريتم تند را به ما نشان داد و فيلم های اکشن هميشه در گذر آزمايش زمان بعد از مدتی ارزش خود را از دست داده اند همانند جنگ ستارگان و آقای صدر چه حرفی خوبی زد هنوز فيلم های نولان از آزمايش زمان بيرون نرفته اند و تصميم گيری در مورده اين فيلم ها زود است که بگوييم شاهکارند يکی از سوتی های فيلم رو که در جايی نديدم ثبت شده باشد رو هم در آخر کلام ميگم البته سوتی های سينمايی در خيلی از شاهکار های سينمايی مثله از شمال از شمال غربی هيچکاک نيز وجود دارد يکی از سوتی های فيلم جايی است که کاب با فرزندانش حرف می زند در حاليکه شب است اما در سکانس بعدی که چند دقيقه بعد اتفاق می افتد موقع سوار شدن به هليکوپتر زمان صبح است در آخر بايد از موسيقی فيلم که توست هانس زيمر ساخته شده قدردانی کرد و البته تدوين لی اسميت که يکی از دوستان نزديک نولان است نيز قابل تحسين بود

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر