پنجشنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۹

رنج های ورتر جوان


کتاب رنج های ورتر جوان در مورد جوانی به نام ورتر است که عاشق لوته ايی ميشود که ازدواج کرده و در دام اين عشق می سوزد اما در انتها طاقتش تمام می شود و دست به خود کشی می زند گوته 24 سال بيشتر نداشت که اين شاهکار ادبی رو خلق کرد شاهکاری که بعد ها خود در شعری به اين رمان اشاره می کند
آلمان به تقليد از من روی آورده است
و فرانسه مشتاق آثار من است
نيز انگلستان با مهربانی اين دوست پريشان خود را پذيرا می شود
با اين حال مرا به اين همه چه نياز
جايی که حتی چينی هم با دستی لرزان ،تصوير لوته و ورتر را بر جام می نشاند
هميشه نقل قول يا ياد آوری جملات کوتاه از گوته برای من لذت بخش و دلنشين بوده اما هيچ وقت با دنيای نويسندگی اين عجوبه ادبيات و باهوشترين انسان کره زمين نتوانستم ارتباط بر قرار کنم پس از خواندن چندين نمايشنامه و داستان از گوته تصميم گرفتم اين کتاب رو بخوانم که وصف های زيادی ازش شنیده بودم از جمله که ناپلوئن اين داستان را هفت بار خوانده يا در دويست سال قبل تاثير اين کتاب بر روی جامعه آلمان و ساير کشور های اروپايی به قدری بوده است که جوانانی به تقليد از ورتر قهرمان و جوان دلباخته اين کتاب دست به خودکشی زده اند اما بازم پس از خواندن اين کتاب لذتی آنچنانی که ازش توقع داشتم ازش نبردم نميدونم شايد  من منظور گوته را نفهميدم يا اينکه اين کتاب با موقعيت فعلی من نزديک نيست
قسمتی زيبايی از کتاب:صبح ها وقتی از روياهای سنگين خودم سر بر می دارم،بيهوده به هوای او آغوش باز می کنم،و شب ها،وقتی که خوابی سعادت آميز و معصومانه به وهم ام دچار می کند،بيهوده در بستر خود از پی او می جويم،آن هم با هحالی که انگاری در پيش او بر سر سبزه نشسته ام و دستش را در دست دارم و هزار بوسه بر آن می زنم.و وقتی که در منگی خواب دست از پی او می کشم و به خود می آيم،جويی از اشک از قلب درهم فشرده ام بيرون می زند،و من بی هيچ تسلايی در پيش آينده ی تاريکی که دارم،گريه سر می دهم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر