جمعه، دی ۰۳، ۱۳۸۹

An Aaverage Little Man

بعضی وقت ها فيلم هايی ميبينی که نميتونی به اين راحتی از بغلشون رد شی فيلم هايی که تو رو به شدت درگير ميکنند فيلم هايی که با وجود داشتن يک فيلمنامه ساده چندين مبحث رو در غالب هجو يا درام يا کمدی يا... بيان می کنند يکی از افرادی که تو اين سبک فيلمسازی استادی بوده و ميشه گفت يکی از مولفين سينما بوده ماریو مونسلی فقيد هست ماریو مونسلی کارگردانی ايتاليايی هميشه دق دقه فيلمسازيش زندگی  اجتماعی انسان هاست مونسلی در اکثر کارهايش با زبانی طنز اما به شدت تلخ به ما عمق و احساس انسان ها رو نشون ميده خيلی وقت بود که ميخواستم از سينما ايتاليا چيزی ببينم بد چندين فيلم از پازولينی به مدت يکسال از سينمای ايتاليا چيزی نديدم تا چند وقت پيش که وسوسه شدم اين فيلم مونسلی رو ببينم 
فيلم در مورد فردی به نام ويوالدی هست که با تک پسرش ماريو و همسرش آما زندگی معمولی و آرامی داره ماريو که هم اکنون از دانشگاه فارغ التحصیل شده به پيشنهاد پدرش قرار در اداره ويوالدی گزينش بشه اما در روز امتهان ورودی توسط سارقين يک بانک کشته ميشه و ويوالدی دچار نوعی فروپاشی در بطن خودش ميشه و همسرش آما با شنيدن خبر مرگ پسرش از تلويزيون فلج ميشه و قدرت حرف زدن رو از دست ميده و ادامه داستان.فيلم سراسر هجو روابط انسان هاست از نوع رانندگی پيچ در پيچ ابتدايی ويوالدی بگير تا صحنه سکانس آخر فيلم که ويوالدی به دليل  توهين يک فرد شروع به تعقيب او ميکند که دوباره دست به جنايتی بزند يا طعمه ايی ديگر برای خودش آماده کند مونسلی در سکانس های متعدد نظام اداری ايتاليا رو به شدت زير سوال برده و روابط موجود در اين سازمان ها رو با زبان تمسخر به باد انتقاد گرفته اوج اين انتقادات زمانی است که ويوالدی برای اينکه به پسرش کمک های پشت پرده بشود به فرماسونر ها مييوندد فرماسونر هايی که در فيلم جوری نمياش داده ميشوند که اينگار هيچ کجا نيستند اما همه جا وجود و نفوذ دارند نکته اينجاست که در سکانس پيوستن ويوالدی به فرماسونر ها در يک مراسم من در آوردی آدم با تمام افراد مرتبط ويوالدی مواجه ميشود افرادی که همه به ظاهر عادی هستند اما داخل جريانی مسخره هستند که هيچ مبنا و مفهومی برای آنان ندارد مراحل آزمايش ويوالدی نوعی تير خلاص به پيکر فرماسونر هاست جايی که در آزمايشی به او نوشيدنی می دهند و ميگويند بخور اين سمی قوی است که اگر تو ايمان قلبی به عقايد نداشته باشی ميميری اما اگر ايمانت راسخ باشد زنده ميمانی ويوالدی با نوعی ترس نميدونه چی کار کنه اما در يک لحظه فردی که اين نوشيدنی رو به دست او داده ميگه نترس اين يک کنياک مسخره بيشتر نيست مونسلی فقط به اين هجو ها اکتفا نکرده بلکه با نشان دادن نمايی از قبرستان نوعی پوچی محض از زندگی جامعه هفتاد ايتاليا رو به ما نشون داده جايی که جنازه ها به دليل کمبود جا خاک نمی شوند و شايد حتی تا يک سال يک جنازه در انبار قرار بگيره و مردم بايد جنازه های تلنبار شده خود رو درون تابوت هايی بر روی هم تماشا کنندو در آن حال به گريه و زاری بپردازند سوگواری که در بعضی از موارد ممکن است برای عزيز از دست رفته خودشان نباشد به دليل پيدا نکردن جنازه مورد نظر يا دچار اشتباه شدن نوعی فيلمبرداری فيلم در موقع کشته شدن ماريو شاهکار و منو ياد فيلم همشهری کين انداخت جايی که از ميان پنجره ما نمايی از کودک اسکيت سوار می بينيم اما در اينجا ويوالدی در کنار ماريو در حال راه رفتن و حرکت است که به يک بار صدای شليک و وحشت بلند می شود اما ويولدی به صحبت خود ادامه می دهد در حاليکه پسرش کشته شده است و پس از چندين ثانيه متوجه کشته شدن پسرش ميشه فيلم نوع عشق و علاقه يک پدر به پسرش رو به زيبايی در آورده بود يا نوع فداکاری ويوالدی در مراقبت از همسرش بازی آلبرت سوردی در نقش ويوالدی جای هيچ حرفی نگذاشته

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر