پنجشنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۹

در جستجوی زمان از دست رفته 2


در جلد دوم اين کتاب باز ما نوعی ترسيم هوشمندانه نويسنده از هنر را می بینیم جايی که او برای رفتن به تائتر اين حروف رو بر کاغذ مياورد آنچه از آن نمايش می خواستم کاملا چيز ديگری جز لذت بود:حقيقت هايی متعلق بدنيايی واقعی تر از آنی که در آن بودم.که اگر به آنا پی می بردم رويدادهای بی اهميت زندگی بيکاره ام،هرچند هم که برای تنم دردناک می بود ديگر نمی توانست آنها را از من بگيرد.دست بالا،لذتی که هنگام تماشای نمايش حس می کردم،به نظرم شکل ضروری ادراک آن حقيقت ها می آمد.و به همين بس بود تا آرزو کنم ناخوشه هايی که برايم پيش بينی ميشد تنها پس از پايان نمايش آغاز می شود،تا بر آن لذت اثری نگذارد و دگرگونش نکند.ما البته در داستان باز با عواطف راوی بيشتر آشنا ميشويم اينکه او همانند موجود نحيف و ظريفی خواهان حفظ يک رابطه دوستی با ژيلبرت است اما اين رابطه به پايان رسيده اما او نمی خواهد اين واقعيت را قبول کند و در سال جديد و اول ژانویه هنوز چشم به راه نامه ايی از طرف ژيلبرت است اما در آخر همان سال به خود آمدن چنن نامه ایی را اینگونه توصیف می کند سرباز شکی ندارد که بيش از آن که به خاک افتد فرجه اي همواره تمديد شدنی خواهد داشت،و دزد پيش از آن که گرفتار شود،و همه آدمها پيش از آن که زمان مردن فرا رسد.اين است آن حرزی که آدم و گاهی ملت ها را نه از خطر که از ترس خطر،يا در واقع از باور خطر ايمن می دارد،همانی که گاه امکان می دهد با آن نبرد کنند بی آن که نبرده باشند. يا در جايی ديگر نويسنده با گريه با خود تکرار می کند که اگر روزی ژيلبرت از او معذرت خواست و طلب بازگشت کرد او را رد خواهد کرد فکری که هیچ گاه تحقق نمی یابد.
البته در ادامه داستان راوی ما به همراه مادربزرگش برای مدتی به بلبک می روند و در آنجا با افراد مختلفی نيز آشنا می شوند که يکی از اين افراد اليست هنرمند معروف است که در جلد اول با او آشنا شديم و فرد ديگری که در داستان اين کتاب نقش مهمی را ايفا می کند دختری است به نام آلبرتين که راوی با او دوست می شود اما در روزی که آلبرتين او را به خانه اش دعوت می کند راوی برداشت ديگری می کند و می خواهد که او را بوس کند که آلبرتين از اين کار جلوگيری می کند و اين رابطه هم تمام می شود و در پايان راوی به همراه مادربزرگش به دليل سرمای هوا از بلبک خارج می شود


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر