پنجشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۹۱

معرفی 10 سریال برتر

House M.D.

هاوس... هاوس... هاوس
نقل قول معروفی هست بين کتابخوان ها. گفته ميشود که دو دسته کتابخوان وجود دارند آنهايی که در جستجوی زمان از دست رفته ی مارسل پروست رو خوانده اند و آنهايی که اين اثر رو نخوانده اند اگر قرار باشه اين نقل قول را در مورد سريال بين ها به کار ببريم بايد بگوييم دو دسته سريال بين وجود دارند آنهايی که سريال هاوس را ديده اند و آنهايی که اين سريال رو نديده اند.
پزشکی نابغه، مغرور، منزوی که در ظاهر بيماری های جسمی انسان ها رو مداوا ميکند اما در پی کشف حقيقت درونی انسان هاست زيرا از نظر و ديدگاه او تمام انسان ها دروغ ميگويند و همين دروغ ها باعث مشکلات متعدد آنها شده است هميه انسان ها راز هايی دارند که نميخواهند اين راز ها کشف شود و بخاطر مخفی کردن اين راز ها شروع به دروغ گويی ميکند. هاوس با قدرت استنتاج خيره کننده اش برای درمان جسمی اين انسان ها به کشف این راز ها میپردازد.
هاوس رو دوست دارم چون با ديدن هاوس ياد شرلوک هولمز دوست داشتنی ميفتم و در لحظات متعددی در هنگام ديدن هاوس نبوغش رو بيشتر از هولمز ميپسندم.
هاوس رو دوست دارم چون کاراکتر اولش انسانی بيگانه با انسان هایی است که در آن زندگی ميکند و من نيز با جامعه ای که در آن زندگی ميکنم احساس بيگانه گی و منزوی بودن ميکنم.
هاوس رو دوست دارم چون با ديدن غرور عجيبش ياد کاراکتر دوست داشتنی دیگرم ژوزه مورينيو ميوفتم.
سريال هاوس با بازی خيره کننده هيو لری و تهيه کننده ای استادانه ی ديويد شور تبديل شده است به بهترين سريال زندگی من.
شايد در چند اپيزود اول بيننده با ديدن دريايی از واژه های پزشکی کمی احساس بيگانگی کند اما رفته رفته با هاوس همراه ميشود تا نظاره گر به چالش کشيدن افکار، اعتقادات و ديدگاه های انسان ها باشد.




Dexter

شر یا خیر؟ سیاهی یا تاریکی؟
در دنيايی تاريکی زندگی ميکنيم دنيای پر از تاريکی، خشونت و جنايت. هيچ اميدی باقی نمانده است در اوج نا اميدی و از بطن تاريکی ها انسانی زاده و ظهور ميکند تا کمی درد و جنايت را کمتر کند. دکستر مورگان قاتلی زنجيره ای است که برای برطرف کردن نياز های خود انسان های شيیه به خود را شکار ميکند تا هم نياز هايش برطرف شود و هم کمی انسان ها برای مدت کمی در آرامش باشند.
دکستر موجودی تاريک و سياه است اما سعی دارد از اين تاريکی بر عليه تاريکی استفاده کند او انسانی بی احساس است اما سعی دارد با بی احساسی اش انسان ها را درک کند.
دکستر جزو معدود سريال هايی است که حتی ضعيفترين فصل هايش(از نظر من فصل 3 و 5) هم ديدنی و هيجان انگيز است. سريالی که دکستر با صحبت ها و مونولگ های درون ذهنی اش ما رو متحير ميکند سريالی که نوعی ترس و هيجان خواست خودش را دارد.
در دنيای سريال ها بعد از هاوس محبوبترين کاراکترم دکستر مورگان است.




Breaking Bad

والتر وايت. مردی بی آزار، معلمی دلسوز و خانواده دوست در حال تبديل شدن به هيولايی در دنيای مواد مخدر است. وايت از سر ناچاری و ناامیدی قدم در راهی ميگذارد که از آن متنفر است اما رفته رفته به فکر اين است که در اين مسير به اوج و فرمانروايی خويش برسد.
معلم شيمی ای که تاکنون حتی سيگاری نکشيده است دچار سرطان ريه ميشود. معلمی که در حال سپری کردن دوران ميانسالی خود است با مشکل بزرگی روبرو ميشود از طرفی ميداند نيتواند مخارج بيماری اش را تامين کند و از طرف ديگر در فکر اين است که پس از مرگش چه بر سر خانواده اش ميايد پس تصميم ميگيرد با شاگرد تنبل سال های دور خود يعنی جسی، شروع کند به ساختن آمفتامين تا هم بتواند راهی برای درمان خود پيدا کند هم اينکه پس اندازی برای خانواده اش پس از مرگش باقی بگذارد.
سريال برکينگ بد سوای کاراکتر متحیر کننده ی والتر وايت و همکار بامزه اش جسی. دارای داستانی به شدت پخته شده و کامل است داستانی که از شروع فصل يک تا قسمتی که تاکنون پخش شده است نوعی پيوستگی بسيار دقيق بين آن وجود دارد. پيوستگی داستانی ای که در خيلی از سريال های در حال پخش وجود ندارد.




Game of Thrones

دنبال لوکيشن های عالی، ديالوگ های زيبا، تعدادی زياد کاراکتر دوست داشتنی، داستانی خيره کننده و نفس گير می گرديد؟
سريالی که تنها دو فصل از آن پخش شده و در چنين جايگاهی در ليست من قرار بگيرد حتما چيزی فراتر از يک سريال برايم بوده است. بازی تاج و تخت که احتمالا تا 5 سال آينده ما رو با خود همراه خواهد کرد نمونه ای بسيار قدرتمند از يک اقتباس است. در سينما خيلی کم پيش مياید که يک اقتباس بتواند انتظارات مدنظر رو برطرف کنه. سريال بازی تاج و تخت هم جزو معدود ساخته هايی است که تونسته انتظارات طرفدارانش رو بر آورده کنه.
البته ناگفته نماند که سريال نسبت به رمان نقص هايی داره. نقص هايی در باب تفکرات کاراکترها.
تو رمان ما در هر جلد داستان رو از زبان بيش از 8 راوی دنبال ميکنيم 8 راوی ای که در جبهه های مقابل هم هستند. 8 راوی ای که با گفتن مونولوگ های درون ذهنی اشان نوع جهان بينی و دليل عملکردهايشان رو متوجه ميشویم.
ديگر نقض سريال نپرداختن به گذشته های خاندان هاست. البته شايد اين نپرداختن هم علتی داشته باشد و آن هم اين باشد که باعث طولانی تر شدن پروژه ساخت سريال ميشود اما در بعضی موارد اين عدم پرداخت به گذشته(مثل افسانه شمشیر لایت برینگر) واقعا برای طرفدار اين مجموعه آزار دهنده است نقض آخرم مربوط ميشود به حذف خيلی از جنگ ها و نبرد ها که اين نقضم باز به دليل بودجه و هزنيه های مالی قابل درک است.
بيشتر صحبتم در مورد اين سريال شد مقايسش با کتابش. جالبه بدونيد که من اول فصل يک اين سريال رو ديدم و بعد شروع کردم به خواندن مجموعه اش و از فصل یک به بعد داستان رو زودتر خواندم. هر دو رو هم دوبار ديده و خوندم. خيلی از آثار فانتزی معروف رو تا حالا خوندم از کارهای آسيموف بگير تا دارن شان، رولينگ، تالکين و.... اما هيچ کدومشون برام لذت مجموعه نغمه ای از يخ و آتشه جرج مارتين رو نداشتند. مجموعه ای که بی شک يکی از ده کتاب محبوب زندگيم است.




Oz

هميشه از فيلم ها و داستان هايی که در زندان روايت می شوند لذت می برم و با آنها همراه می شوم. نمونه ای سينمايی ای که هميشه در اين سبک به ذهنم می آيد بازداشتگاه شماره 17 بيلی وايدلر است. تو چند سال اخيرم با اينکه چندين فيلم تو اين سبک ديدم اما هيچ کدام به جز سلول شماره 211 جذابيتی برايم نداشته.
در اين سبک شايد اولين سريالی که به ذهن دوستان بيايد و خيلی ها آن را تماشا کرده باشند سريال "فرار از زندان" باشد اما سريالی که من به عنوان يکی از سريال های محبوبم انتخاب کرده ام از نظرم يک سرو گردن که نه بلکه چندين سرو گردن از سريال "فرار از زندان" بالاتر است. سريال "او زد" روايتی تکان دهنده و وحشتناک از جانی های گوناگون است که در يک زندان با هم، همخانه شده اند.
در اين زندان از دارو دسته ی ايتالیایی ها با اون رفتار آرام ولی در عين حال قدرتمند و مافيايی وجود دارد تا باندهای سياه پوستان جانی و خطرناک. در اين مکان از تطيف نژاد پرستان بی احساس حضور دارند تا دارو دسته های مسلمانان تروريست. معجونی کامل از انسان های طرد شده، خشن، بی احساس و...
حتی افرادی که جرم خاصی انجام نداده باشند با قرار گرفتن در اين مکان به شکل توده ی اجتماع کنونی در ميايند. سريال "او زد" با فيلمنامه دقيق و حساب شده ی خود داستانی به شدت ظريف از افرادی با مليت ها و عقايد گوناگون رو روايت ميکند. داستانی که در آن هر لحظه ممکن است يکی از کاراکترهای اصلی حذف شوند.




Mad Men

دان دارپر، يک مرد عصبانی ولی مهربان، خانواده دوست ولی خائن
مردی که خود با تفکرات منحصر به فردش در تبليغات به نوعی در پی توجيه کردن انسان ها برای خريد محصولات است به هيچ وجه نميخواهد بپذيرد که همسرش زير نظر روابکاو قرار بگيرد و درمان شود زيرا اين تبليغات چی رفتن پيش راونشناس را معادل با ديوانگی ميداند. دارپر ديگر نميتواند درستی رو از نادرستی تشخيص بدهد زيرا غرق دنيای دروغ تبليغات و توجيه کردن شده است.
مد من نمونه ای کامل و بارز از افرادی است که برای رسيدن به خواست های خود همه چيز را روا می دارند.
اگر به دنبال سريالی می گرديد که به زيبايی هر چه تمامتر روابط اجتماعی و خانوادگی انسان ها را به تصوير بکشد اين سريال را از دست ندهيد. سريالی که با لوکشين های زيبای خود در دهه 60 روايت ميشود و با ديالوگ های منحصر به فردش آدم را با خود همراه ميکند. سريال شايد برای بعضی از دوستان چنان کشش نداشته باشد اما بی شک برای من يک شاهکار به تمام معناست.




The IT Crowd

هميشه با سريال های کمدی مشکل داشته ام. سبکی که به اندازه ی کافی سريال در ،محيطش ساخته شده و ميشود. با وجود ديدن کلی سريال در اين سبک از فرندز بگير تا سيمپسون ها، از اسکرابس بگير تا ساس پارک و خيلی از سريال های ديگر نتوانسته ام با خيلی از آنها همراه بشوم شايد مشکل از من است که به سختی می خندم اما در اين بين سريال "جماعت آی تی" يک استثنا برای من در اين سبک است. سريالی انگليسی که با کمدی خاص و منحصر به فردش به شدت برايم مفرح کننده است.
يک سريال 24 اپيزودی که حتی يک اپيزود متوسط و ضعيف هم در آن ديده نمی شود(بر عکس تمام سريال های کمدی در حال پخش) نقطه قوت و بارز اين سريال به خاطر فيلمنامه و بازی های خوب تيمی بازيگری است.
"جماعت آی تی" هم همانند "مدمن" کمی انتخاب شخصی است در اين ليست ده گانه و شايد خيلی از دوستان نتوانند با سبک و سياق طنز و روايتش همراه شوند اما برای من یک سرالی دوست داشنتی و خاطره انگیز است.




Twin Peaks

بعضی اسم ها اونقدر بزرگ هستند برايت که پس از شنيدن نامشان بر روی يک اثر کنجکاو می شوی آن اثر را ببينی.
توئين پيکس حاوی يک اسم به عنوان کارگردان و فيلمنامه نويس است. اسمی که به شدت برای من بزرگ، دوست داشتنی و قابل احترام است. ديويد لينچ کارگردان 72 ساله، مستقل و نامدار آمريکايی با سبک و سياق خاص خود در يک پروژه ی تلويزيونی با مارک فراست ما را به شهر خیالی توئين پيکس ميبرد.
سريال در مورد قتل دختری جوان است. ماموران اف بی آی از راه رسيده اند و به دنبال قاتل می گردند.
در نگاه اول شايد با داستان ساده ای روبرو باشيم اما رفته رفته بدليل روابط اجتماعی و خانوادگی اي که اعضای شهر با يکديگر و همچنين مقتول دارند بر گره های قتل افزوده ميشود.
سريال تويئن پيکز جزو معدود سريال هايی است که بيشتر محيطش در فضايی تيره و تاريک و دلهره آور روايت ميشود.




The Walking Dead

وقتی بخش مهمی از کودکيت با بازی اويل گذشته باشد مگر ميتوانی نسبت به داستان ها، فيلمها و سريال هايی که در مورد زامبی ها است بی تفاوت باشی؟ برای من که اين بخش هميشه حالتی نوستالژيک داشته است.
سريال والکينگ دد يک سرگمی به تمام معنا با دزی بالا از دلهره و ترس است. سريالی که با فيلمبرداری و شخصيت پردازی قوی خود روايتگر انسان هايی است که در پی نجات جان خود از دست والکرها هستند. سريالی که در آن شخصيت ها علاوره بر از دست دادن افراد زندگی خود بايد مراقب باشند که انسانيت خود را از دست ندهند. شايد تنها اشکال اساسی سريال افت و خيز آن در رويت کردن داستان باشد. سريال در فصل اول سرعتی خيلی خوب دارد و با ريتمی قابل قبول روايت ميشود اما در فصل های بعدی اين ريتم روايت دچار افت و خيز ميشود.




Sherlock Holmes

اگر قرار باشد تنها يک مجموعه داستان کوتاه رو در ليست دهه گانه محبوبه کتاب هایم قرار بدهم بی شک آن مجموعه داستان، رمان های شرلوک هولمز به قلم سر کانن دويل فقيد است.
شرلوک هولمز برای من کاراکتری فراتر از عالم کتاب، سينما و روياست. کاراکتری است که با آن در تمام پرونده ها همراه ميشوم تا شايد چيزی ياد بگيرم.
الان که سريال شرلوک هولمز رو به عنوان انتخاب دهمم انتخاب کرده ام نميدانم کدوم مجموعه سريالی اش را نام ببرم آيا شرلوک هولمز ماندگار را با بازی به ياد ماندنی جرمی برت را اسم ببرم؟ يا مجموعه اي که همينک توسط شبکه بی بی سی در حال پخش است.
در ميان اين دو انتخاب واقعا سخت و نفس گير است و من برای همين هردو اسم رو بردم چون شرلوک وقتی زيبا به تصوير کشيده شود هميشه برای من عزيز است.




پی نوشت 1: الان که به ليست نگاه ميکنم ميبينم خيلی از سريال ها ميتوانستن در اين ليست قرار بگيرند اما خوب بايد از ميانشان همين 10 تا رو اسم ميبردم. سريال هايی مثل سوپرانو با اون محيط گانگستری خاص خودش يا کاليفورنيکش با اون هنک مودی دوست داشتنی اش يا سريال لاست که اکثر ما با آن خاطره داریم يا سريال های انگليسی مثل لوتر، ميس فيتس و...

پی نوشت 2: در خيلی از ليست ها مثله ليست ای ام دی بی، انيمه ها نيز جزو ليست سريال ها قرار ميگيرند اما من به شخصه با اين قضيه خيلی راحت نيستم اما تو ليستمم ميتونست خيلی از انيمه ها هم قرار بگيره انيمه های مثل ناروتو با اون داستان اعجاب انگيزش يا وان پيس با اون لوفی و کاراکتر های دوست داشتنی است و يا کابوی بيباپ با اون پایان میخکوب کننده اش.

پی نوشت 3: سعی کردم توضيحاتم در مورد سريال ها مختصر و کوتاه باشه و اون چيزی که همون موقع در حال تايپ کردن به ذهنم ميرسيد رو تايپ ميکردم. الان که به نوشته هام نگاه ميکنم ميبينم ميتونست خيلی مفصل تر ميبود مثلا در مورد بازی های بازيگران و...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر