سه‌شنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۹۱

Mr. Nobody 2009


در مورد يک سری شاهکار ها نميتونی چيزی بگی يا بنويسی فقط ميتونی بگی شاهکار و تو با خودت در مورد زوايا ها و داستان های موجود توی فيلم حرف بزنی.
آقای هيچکس جزو همين دسته از فيلماست فيلمی که راوی سرنوشت های گوناگون يک کودک است کودکی که بايد ميان دو امر غير ممکن انتخاب کند تا زندگيش و سرنوشتش بر اساس اون تصميم جلو بره اما او ناتوان از انتخاب ميآن گزينه هاست.
فيلم آقای هيچکس داستان انسانی به نام هيچکس است. فيلم در سال 2092 شروع می شود زمانی که تمام انسان های دنيا جاودانه شده اند و چيزی به نام مرگ وجود ندارد اما در اين نسل از انسان ها تنها يک انسال ما قبل از جاودانگی وجود دارد و آن آقای هيچکس است انسانی که وارد 118 سال از زندگی خود می شود و در اين روز از زندگی خود روزنامه نگاری جوانی برای مصاحبه با او به اتاقش می آيد تا بفهمد آقای هيچکس که بوده و چه زندگی داشته است در گذشته.
ما در صحبت های آقای هيچکس می بينيم که او کودکی به نام نیمو بوده است که روزی در 7 سالگی بايد يک انتخاب مهم می کرده است و آن هم ادامه زندگی با مادرش است يا ادامه زندگی با پدرش انتخابی که آقای هيچ کس آن را غير ممکن می داند و شايد همين تشبيه بهترين جواب به اين انتخاب باشد در شطرنج حرکتی وجود دارد به نام سود وان و اون زمانيکه که تنها حرکتی که ميتونی انجام بدی اينه که هيچ حرکتی نکنی.
ما در فيلم روايات های مختلفی ازسرنوشت نمو می بينيم او با انتخاب مادرش دچار افسردگی و حس دوست داشتن خودکشی و همچنين اختلاف با مادرش می شود اما در همين انتخاب با معشوقه  خود آنا آشنا می شود آنايی که مظهر تنها عشق نيمو می باشد و ما به زيبايی در فيلم نوع رابطه احساسی اين دو رو با هم می بينيم دو انسانی که از عمق وجود همديگر را دوست دارند اما انتخاب مادر توسط نیمو برای ادامه زندگی نيز دچار تصميم های سختی ديگری می باشد که نمو بايد آنها رو هم انجام دهد انتخاب هايی که در نهايت باعث تغیير در سرنوشت او می شود.
در روايت ديگر فيلم نیمو، پدر خودش را برای ادامه زندگی انتخاب می کند سرنوشتی که با اين انتخاب برای نیمو رقم می خورد پدری عليل است که نمو از او مواظبت می کند و همچنين روی آوردن نمو به خلق داستانی علمی تخيلی و همچنين آشنا شدن با دختری به نام اليس که او را دوست دارد و با او ازدواج می کند اما اليس عاشق کسی ديگری است و در زندگی با نیمو دچار افسردگی می باشد در اين سرنوشت نيز نیمو بايد تصميم هايی بگيرد که هر کدام مسير زندگی او را تغیير می دهند يکی از اين سرنوشت ها نيز آشنا شدن با کاراکتر فرعی ديگری به نام جين است که نمو برای لجبازی با اليس به دليل نپذيرفتن عشقش با او ازدواج می کند.
فيلم نکات و حرف های زيادی برای گفتن داشت يکی از نکات ريز و جالب در فيلم استفاده از آب و خورشيد در نماهای گوناگون بود. نیمو هميشه از آب بدش می آيد و هيچوقت شنا کردن را ياد نميگيرد و دختر های موجود در سرنوشت های گوناگون او نيز از نور خورشيد اذيت می شوند.اولين عشق نیمو در کودکی نسبت به آنا در استخری صورت می گيرد نیمو پس از شيرجه زدن آنا در آب تصميم می گيرد کار او را تقليد کند اما زندگی خود را به خطر می اندازد يا در سرنوشتی ديگر جين نجات دهنده نمو در حال غرق شدن است.
يکی ديگر از مباحث جالب ديگر در فيلم بحث معروف اثر پروانه اي بود.
يکی از موارد استفاده از  این تئوری در فيلم در يکی از بهترين سکانس های فيلم بود جايی که نیمو هفت ساله در ايستگاه راه آهن بايد ميآن پدر و مادرش يک نفر را انتخاب کند او در آخرين لحظات به سمت قطار مادرش می دود تا با او به ادامه زندگی خود بپردازد اما به يکباره بند کفشش پاره می شود از مادرش جا می ماند بندی که در کارخانه ایی بر اثر قردادی تبانی بار درست شده است.
يا در جايی ديگر می بينيم که يک برزيلی در خانه خود در حال جوشيدن تخم مرغ است بر اثر بخار آب او پنجره را باز می کند و آن بخار باعث ايجاد بارانی در آن سر دنیا در دو ماه بعد می شود بارانی که يک قطره اش باعث از بين رفتن شماره آنا در دستان نیمو می شود و باز اين دو از هم جدا می شوند.کارگر برزيلی که بايد آن روز به سر کار می رفت اما به دليل برشکسته شدن کارخانه ايی که در آن کار می کرد در خانه مانده بود علت بر شکسته شدن کارخانه ایجاد شدن کارخانه های دیگر در نقاط دیگر زمین(چین) در 6 ماه قبل بوده است  بروز کارخانه های ديگری که همان شلوار جين را ارزانتر می فروختند باعث برشکسته شدن آن کارخانه شد به دليل اينکه نیمو شلوار جين ارزانتر را انتخاب کرده بود.
آقای هيچکس پر است از مسائل گوناگون و جالب مباحث فيزيکی،زمانی.،يادگيری های شرطی و ....فيلم آقای هيچکس پر است از نماها و پلان های زيبا و احساسی. نورپردازی فيلم واقعا توجهتون رو به خودش جلب می کنه فيلمنامه فيلم کمترين نقصی نداره و در انتها کارگردانی فن دورمل بلژيکی بی نظير است. بازی های فيلم به خصوص جارد لتو عالی بودند.در مورد آقای هيچ کس خيلی ميشه حرف زد در مورد زوايای گوناگون فيلم چون فيلم اينقدر حرف و داستان درونش است که باسه هر کدام ميشه کلی مطلب نوشت مباحثی که نيمو به عنوان يک مجری در تلويزيون مطرح می کند يکی از همين نمونه هاست.
 پايان فيلم يک پايان منطقی و زيباست و بی شک ديالوگ آقای هيچکس در انتهای فيلم مو را بر تنمان سيخ می کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر