چهارشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۹۱

Notorious 1946

پدر آليشيا هوبرمن، مامور نازی، در ميامی محاکمه و به خاينت متهم می شود. آليشا دختری دايم الخمر است که چندين سال قبل پيشنهاد پدرش را برای پيوستن به گروه های خرابکاری رد کرده او خود را يک آمريکايی ميداند و از عشق به کشور آمريکا سخن گفته است و پدر خود را طرد کرده است. آليشا در يک مهمانی با دولين مامور سی آی ای آشنا می شود و دولین او را متقاعد ميکند که برای ماموريت به برزيل برود و درون يک محفل که يکی از دوستان پدرش به نام سباستين در آن فعاليت ميکند خبرچينی کند. آليشا وارد ماموريت ميشود در حاليکه دلش در پيش دولين گير کرده است دولينی که هيچ گاه به او نگفته است دوستش داشته است چون از طرفی ميترسيده آليشا اين ماموريت را قبول کند و از طرفه ديگر نوع احساس حقارت در درون آليشا بوجود می آورد در مقابل آليشيا نيز برای بر انگيخن احساس حسادت دولين و سرزنش او در راه انجام ماموريتش با سباستين ازدواج ميکند. فيلم شايد از آن دسته فيلم های هيچکاکی باشد که بر خلاف اکثر کارهای استاد برای تماشاگران عامی سينما جذابيت نداشته باشد. چون روال و سرعت اتفاقات داستان کمی کند است و نوع مسير داستان نيز همانند اکثر کارهای هيچکاک حالتی هراس گونه يا کاراگاهی ندارد اما از منظزر سينمايی يک شاهکار است. دقت کنيد به سکانس ابتدايی که ما برای اولين بار دولين را می بينيم، هيچ صحبتی از او نميشنويم در حاليکی در مهمانی به همراه آليشيا و ساير دوستان آليشيا که همگی به جز دولين مست هستند ايستاده است و با نگاهی تمسخر گونه به افراد جمع نگاه می کند. در سکانس بعدی وقتی آليشيا مست است و با سرعت رانندگی می کند، با موهايی که روی چشم هايش ريخته، ما زاويه ديد مبهم او را توسط رشته های مويی که سرتاسر پرده پخش است می بينيم. وقتی در سکانس بعدی آليشيا بيدار می شود و دولين را می بيند که به طرف او می آيد، برای نشان دادن ديد آليشيا دوربين می چرخد، تا آن جا که دولين وارونه می شود. باز هم کاربرد نماها در اين فيلم غوغا ميکند وقتی آليشيا و دولين درگير عشق يکديگرند، نمای خيلی نزديک آن ها را در حال حرف زدن، راه رفتن، تلفن زدن و بوسيدن مداوم را می بينيم. بوسيدنی که سرها به هم خيلی نزديک ميشود. اما در نماهايی که آليشيا و شوهرش سباستين را می بينيم تماما نماها باز است که نشان دهنده فاصله اين دو هست. آليشيا زنی تنها و خسته از زندگی اش است زنی که منتظر يک کلمه عشقانه دولين است تا از کابوسی که در آن گرفتار شده است رها پيدا کند کابوس او زندگی اش است در انتهای فيلم دولين اين کلمه عاشقانه که دوستت دارم را بر زبان می آورد و آليشیا را از کابسش نجات ميدهد.
نمره من به این فیلم 8 از 10

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر