دوشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۹۰

Cell 211

شايد وقتی بخوايم فيلمی در مورد فضای زندان و آدم های درون آن ببينيم يک سری جرقه تو ذهنمون روشن ميشود که باز زندان؟ مگه اينجا چی داره؟چقدر فيلم در مورد زندان ببينيم بس است.زندان و فضای آن تا به امروز دستمایه ساخت فيلم های متعدد و زيادی بوده اند و کارگردانان بزرگی همانند وايدلر با شاهکاری به نام قرارگاه شماره 17 به سراغ زندانيان جنگ جهانی دوم رفته يا ديويد لين با فيلمی همانند پل رودخانه کوای که آن هم در مورد زندانيان جنگ جهانی دوم است به سراغ اين معقوله رفته فيلمی که از نظره خيلی ها فيلمی بزرگ است اما از نظره بنده پشيزی نمی ارزد فيلمی شعارگونه و دلقک ماب گونه.يک سری فيلم های ديگری که در مورد فضای زندان ساخته شده اکشن های مسخره و بی سر و پای هاليوودی است فيلم های که يک نفر وارد فضای زندان می شود و با مشکلات عديده روبرو ميشود و با زد و خورد های فراوان می شود قهرمان فيلم.اما فيلمه سلول 211 فيلمی از نوع ديگری است فيلمه به تمام معنای کلمه شاهکار. هميشه با خودم فکر ميکردم که هيچگاه فيلمی به خوبی فيلی وايدلر که در فضای زندان باشد و اتفاق بيوفتد نخواهم ديد اما اين فيلمه اسپانيايی بهم نشان داد که خير فيلم های بهتری خواهند آمد فيلم های که ميگويند سينما هنوز زنده است و ما هنوز ديدمان نسبت به سينما خيلی کم است فيلمی که شايد تو مجله های سينمايی داخلی يا سايت های اينترنتی خيلی معروف نباشند اما اينقدر خوب هستند که حتی بعد از ديدنش دوست داری دوباره ببينيش دوست داری ديالوگ هاش رو حفظ کنی دوست داری از نماهای باز و بسته فيلم عکس جمع کنی برای خودت.
 فيلم با سکانس خودکشی يک زندانی در سلول 211 شروع می شود خودکشی متحير کننده با کمترين امکانات موجود که مو را بر بدنمان سيخ می کند شايد اين شروع نوعی کلام کارگردان باشد که بايد منتظر صحنه های حيرت انگيزی ديگری باشی وقتی تو ميبينی که چگونه با  یک عدد سيگار يک انسان خودکشی می کند به طبع پس بايد منتظر باشی ببينی تا چه اتفاقات ديگری ميوفتد.در نميه اول ما ميبينيم که خوان يک روز قبل از کارش در زندان به عنوان نگهبان همراه دو نفر از پرسنل در راه ديدن زندان و شرايط آن است که بر اثر يک اتفاق سنگی به سرش ميخورد و بی هوش می شود و در حين بی هوشی مالامودره بزرگ ترين جانی زندان کنترل داخل بند را به همراه دوستانش می گيرد پس دو پليس همراه خوان مجبور می شوند که او را در سلول 211 تنها بگذارند و فرار کنند.
خوان پس از به هوش آمدن متوجه قضايا می شو و سريع خود را به جای يک زندانی جا ميزند سکانسی که او تلاش دارد وسايل اضافی از جمله بند کفش،کمربند،مدارک شناسايی خود را ناپديد کند واقعا ديدنی است خوان با ادعای آدمکشی و همچنین دادن چندین راهنمايی خود را به مالامودره نزديک می کند اما رفته رفته اين نزدکی سر انجام ديگری پيدا ميکند.
بخشه اول فيلم بصورت غير خطی روايت می شود ابتدا ما سکانسی با دز اکشن بالا و نفس گير می بينيم که اين سکانس ها به سکانس های دراماتيک زندگی خوان و همسرش کات ميخورد و روابط عاشقانه آنها را نشان ميدهد روابطی گرمی که اين زوج نشان ميدهند و تا سه ماه دیگر این دو صاحب فرزندی می شوند. مالامدوره کاراکتر ديگر فيلم انسانی به تمام معنا جانی است انسانی که دوست دارد رهبر گروهی باشد و به آنان فرمان بدهد او از طریق عوامل نفوذی خود در زندان متوجه شده است که 3 نفر از افراد گروه تروريستی ايالت و دولت خود مختار باسک در اين زندان هستند پس تصميم ميگيرد دست به شورش بزند و با گروگان گيری اين افراد خواسته های زندانیان را به کرسی بنشاند خواسته های مثله ديدار های بيشتر خانوادگی زندانيان،بهبود وضع غذا،و رسيدگی پزشکی بيشتر .مسئولين دولت اسپانيا مجبور به همکاری با مالامودره و زندانيان هستند زيراگر جان آن سه گروگان به خطر بيفتد باز گروه های تروريست دست به جنايت ميزنند و بر اساس توافقی بين دولت اسپانيا و ايالت خودمختار باسک حفظ جان زندانيان از وظايف مهم 2 طرف به شمار ميرود.
فيلم واقعا خوب است سکانس های دراماتيکی که از زندگی خوان نشان ميدهد با اون ديالوگ های عاشقانه ديوانه کنندست زندگی آرامی که به يک شورش تمام تبديل ميشود.سکانس های زد و خورد و سخنرانی های حماسی مالامودره برای زندانيان شاهکار است. مالامودره که به بيش از يک قرن زندان محکوم شده است و اميدی ندارد جز اين که رهبر عده ای باشد و آنها رو رهبری کند تا به خواسته های ناچيزشان برسند.فيلم پر است از نماهای باز و بسته حتی اگر کسی هيچ ديدی از نما و کلوزاپ در سينما نداشته باشد با ديدن اين فيلم متوجه اين هنر خواهد شد نماهايی که هر کدام به اندازه دنيايی حرف برای گفتن دارند.نمايی که خوان را بعد از بريدن گوش رهبر گروه تروريستی در يک آينه شکسته نشان می دهد بی نظير است یا نمايی که خوان از ديدن فيلم مضروب شدن زنش به دست پليس ضد شورش می بيند فيلمی که چندين بار آن را نگاه می کند و ما عمق خشم،افسوس،نارحتی و گريه را در او می بينيم یا نماهايی که بعد از خودکشی نا فرجام خوان روی ديوار سلول می بينيم خوان در حالی که نتوانسته خودش را با کمربندش بکشد درحال گريه است و اين نوشته ها را که ترکيبی با صليب است می بيند:اين سر لعنتی از درد تير ميکشه-مريضی،مريضی،مريضی،...-سردرد مورارئو رو در اينجا کشت- تمام گفته های روی ديوار تطبيقی دارد با شرايط خوان اينگار هر کس وارد اين زندان شود دچار سردرد و مريضی و در نهايت مرگی اسفناک می شود.بيش از اين نميخوام در مورد فيلم و داستان و پايانش چيزی بگم چون توصيه اکيد می کنم اين فيلم رو ببينيد و از لحظه و لحظه اش لذت ببريد. سرعت اتفاقات و رويداد ها در فيلم بسيار بالاست و فيلم نه فقط اجازه نفس کشيدن بلکه اجازه پلک زدن رو هم از بيننده می گيرد.فيلم واقعا تلخ است و چیزی به نام امید در آن وجود ندارد.
بازی های ،کارگردانی،فيلمنامه،فيلمبرداری و موسيقی فيلم شاهکار بودند.
چند ديالوگ برگزيده
مالامودره:بعضی وقت ها زندگی بدجور ترتيبتو ميده اما تو علتش رو نميدونی.

رئيس گروه تروريستی:شما کثافت ها نميتونيد با ما کاری بکنيد
مالامودره:همه ما که اينجاييم ميدونيم تو از همه بيشتر آدم کشتی. تو ميدونی کارت چه جوری يه بمب ميزاری يه جا و بعدش از دور همه رو ميفرستی رو هوا اما من جلو چشمات ميتونم دل و رودتو بريزم بيرون.
رئيس گروه توريستی:کافی فقط دستتون به ما بخوره تا کله فاميلاتون توسط دوستانه ما برند تو جهنم.
مالامودره:راست ميگی؟!تنها فاميل من يه پسر عموی آشغاله که اگر اونو باسم بکشی متشکرتم ميشم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر