شنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۹

synecdonch,newyork

شکسپر در روزگاری گفته بود تمام جهان صحنه ی نمايش است و تمام مردان و زنان فقط بازيگران آن هستند شايد با ديدن اين فيلم ياد اين جمله شکسپير بيوفتيم جماعتی از انسان در 30 سال سعی می کنند تائتری بسازند که موضوعش زندگی خود آنان هست و بازيگران آن مجبورند به مدت بيش از 20 سال رفتار شخصيت های نمايشنامه رو که در دنيا زندگی می کنند را زير نظر بگيرند تا بتوانند نقشه خود رو ايفا کنند اما در انتها هيچ کسی نميتواند نقشه کس ديگه ايی رو داشته باشه چون سرنوشت همه آدم ها با هم متفاوت است و هر کسی نوعی زندگی خاص خودش رو دارد
 
فيلم در مورد کيدن کارگردان تائتر هست که دچار نوعی مريضی هست و دائما خون بالا ميآرد يا دفع می کند اما تا آخر فيلم ما نميفهميم که مريضی او چيست آيا او هم مثله پدرش دچار سرطان شده يا نه؟ به هر حال او با همسرش ادل که يک نقاش هست و دختر چهار سالش اليو زندگی ميکند که پس از مدتی ادل به بهانه برپايی نمايشگاه در برلين همراه با اليو از آمريکا خارج می شود و کيدن رو ترک می کند اما کيدن نميتواند گذشت زمان و نبود دخترش رو به خاطر بسپارد او پس از هفت سال هنوزم فکر ميکند که دخترش هنوز چهار ساله هست و شروع می کند خود دفترچه خاطرات دخترش رو پر می کند تا شايد کمی آسايش پيدا کند البته در اين مدت اتفاقات عجيبی ديگر باسش ميوفته که هر کدام دلايل خاص خود رو دارد مثلا روبرو شدن با پدرش در بيمارستان که در حال مردن بر اثر سرتان است و به او می گويد از اين زندگی راضی نيست شايد اين تداعی زندگی خود کيدن نيز باشد يا ايجاد يک رابطه دوستی بين کيدن و هيزدل که بعد ها برای ساختن تائتر 30 ساله مسئول کميته تائتر می شود هيزدل نيز برای خود داستان جدا گونه دارد هيزدلی که در اوايل داستان دلباخته کيدن هست اما رابطه آنان به جايی نميرسد و او ازدواج می کند و البته مورده عجيبی که در مورد هيزدل در فيلم وجود دارد خانه ايی او هست خانه ايی که در حال سوختن هست اما به طور کامل هيچ وقت آتش نميگيرد فقط در حال سوختن است و البته هيچ کس از اين قضيه تعجب نميکند و همه به طور عادی با اين قضيه کنار آمدن که اين قضيه بر ميگردد به احساساست و عواطف انسانی که هميشه در حال سوختن و خاکستر شدن است اما هيچ وقت اين احساسات بطور کامل انسان را از بين نميبرد بلکه فقط او را ميسوزاند بدون اينکه او دچار مرگ جسمی شود در نيمه اول داستان ما شخصيت ديگری به عنوان روانشناس کيدن رو می بينيم روانشناسی که کيدن در اوايل فيلم همه جا او را ميبينيد و دائم داره کتاب های منتشر نشده او را ميخواند و او تنها خواننده اش است البته روانشناسی که هميشه بايد سبب آرامش يک انسان باشد و نقشه يک آرامبخش رو داشته باشه اما در اینجا روانشناس داستان ما دائم در حاله خواندن کتاب های عجيب و غريب همانند شکنجه است و عوضه آرامش دادن به کيدن به او  استرس وارد ميکند و شخصيت ديگر فيلم کلير همسر بعدی کيدن است که بازيگر تائتر هست و در پروژه تائتر پايانی با او همکاری ميکند و کيدن از او بچه اي دارد و نميتواند با وجود شخصيت بازيگر نقشه کيدن در تائتر کنار بياد زيرا او می بينيد که اين شخص همانند شوهرش می خواهد به او نزديک بشود و البته شخصيت بازيگر پس از اينکه اين ملامت ها رو می بيند خودکشی ميکند و ما را ياد جمله پل استر می اندازد که داستان های بی پايان چاره اي ندارند مگر اينکه تا ابد ادامه يابند و گرفتار شدن در يکی از آنها يعنی اينکه بيش از آنکه نقشت را در آن به تمامی بازی کنی می ميری و ما ميبينيم که اين بازيگر که به مدت 20 سال رفتار و حرکات کيدن رو زير نظر گرفته تا نقشه او را بازی کند در اين بازی گرفتار ميشود اما هيچ وقت نميتواند اين نقشه خود رو ايفا کند فيلم پر است از سکانس های کوبنده سکانس هايی که به شدت با احساسات انسان ستيزه و بازی ميکند يکی از اين سکانس ها زمانی است که کيدن به بيمارستان پيشه دخترش ميرود دخترش که بر اثر بيمار در حال مردن است و آنان شروع به صحبت با هم ميکنند اما نميتوانند زبان همديگر رو بفهمند زيرا دختر پس از اين همه مدت در آلمان زبان انگلسی رو فراموش کرده و آنان مجبورند حرف های همديگر رو از طريقه دستگاه ترجمه به همديگر منتقل کنند.در مورد اين فيلم ميشه ساعت ها حرف زد و حرف زد اما بازم تمام نميشود شايد اگر فقط بخواهيم يک برداشت از فيلم بگيم شايد اين جمله بد نباشد شايد ما انسان ها بخواهيم برای خود دنيای بوجود آوريم که به کسایی که دوستشان داریم بگوييم دوستشان داريم اما اين دنيا رو هيچ وقت بصورت کامل نميتوانيم شکل بدهيم. بازی کله بازيگران فيلم بی نقصب و زيبا بود اما ميخوام در مورد هافمن حرفی بزنم شايد اين فيلم نزديکترين فيلم به زندگی هافمن باشه زيرا با موضوع تائتر سرو کار دارد و هافمن هم الان و هم قبل از ورود به سينما بازيگر تائتر بوده و هميشه يکی از علایقش تائتر بود و پس از ورود به سينما حاضر نشده دست از اين عرصه بردارد نميدونم اين فيلم چه انرژی از هافمن گرفته اما بی شک يکی از سخت ترين کارهای هافمن تا به امروز در عرصه سينما بوده هافمن با اين فيلم به ما نشون ميده خيلی بيشتر از اون چيزی که ما فکر کنيم قدرت بازيگری داره.دکور هايی که در فيلم استفاده شده بود حرف نداشت بخصوص دکور های مربوط به صحنه هايی که قرار بود برای تائتر پايانی استفاده بشود دکور هايی که کل زندگی کيدن رو بيان ميکرد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر