جمعه، دی ۰۲، ۱۳۹۰

گاوخونی


در مورد يکی از بهترين رمان های حال حاضر معاصر ایران صحبت کردن کمی سخت است رمانی با تعداد صفحه های اندک اما بسيار عميق. گاو خونی داستان زندگی جوانی گمگشته در حال و احوال خود است جوانی که خيلی از مسائل روزگار کنونی ما همانند روابط اجتماعی موجود برای او معنا و مفهومی ندارد و شايد اوج پشت پا زدن او به معضلات اجتماعی کشور ما در مورد زندگی زناشويی او باشد. جوانی تنها که از ديار خود شهر اصفهان جدا شده و به تهران آمده و در يک خانه کوچک با دو نفر ديگر زندگی ساده و به ظاهر آرامی دارد اما در کش و قوس خاطرات گذشته و اهوالات کنونی خود سرگردان و گمشده است. جوان داستان ما هميشه در حال ديدن کابوس هايی در مورد آب و رودخانه زاينده رود است کابوس هايی که به خيس کردن رختخواب او در کودکی منجر می شده. زاينده رود روزگاری تنها دلمشغولی پدر او بوده است پدری که هر روز با خوشی هر چه تمامتر به بهانه حمام با پسر خود برای شنا به زاينده رود می رفته است امری که هميشه باعث نارحتی همسر او می شده است. سال ها از اين واقعه شنا کردن در زاينده رود می گذرد اما جوان داستان ما هنوز در باتلاق های انتهايی اين رودخانه گير کرده است مادر او از نارحتی کارهای پدرش و ترد شدن از خانواده اعيانش به دليل وصلت با همچين مردی مرده است و پدرش نيز بر خلاف احساسی که ما فکر می کنيم در زاينده  رود غرق شده به عمر طبيعی مرده است اما اين جوان در کش و قوس گذشته و حال، زمان زندگی خود را از دست داده و تمام افکار و انديشه های او در نهايت به اين رودخانه منتهی می شود. رودخانه اي که سمبل قهرمانی شنا و معلم جوان داستان ما را در خود بلعيده و سال ها از اين اتفاق می گذرد و جوان هنوز از اين اتفاق با خبر نشده. گاو خونی داستانی عميق و زيبا از زندگی انسانی است که نه خود در امر زناشويی و کار موفق بوده و نه پدر او به عنوان نمادش در اين امور موفق عمل کرده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر