شنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۹

Up in the Air


ما برايه چه زندگی ميکنيم؟چه چيز هايی در زندگيمان برايمان با ارزش تر است اگر وسايل ما در يک کوله پشتی در حال سوختن باشد کدوم يک از وسايلمان رو زودتر خارج ميکنيم اگر تعداد روابط ما با ديگران بسيار زياد باشيد کدوم رابطه را اولوات بر ديگران قرار میدهیم؟ رايان با بازی تحسين بر انگيز کلونی اين سخنان رو نيمه ابتدايی فيلم بيان ميکند شخصی که هيچ
چيز و هيچ کس برايش مهم نيست و زندگی رو به گونه ايی به هدف و بی معنا و بی عشق ميداند فقط به دنبال انجام دادن کار خود و بدست آوردن مسافت پروازی به اندازه ده ميليون مايل ميباشد
 

در قسمت ابتدايی فيلم با شخصی روبرو ميشويم که نوعی ديد و فلسفه ايی عجيب نسبت به زندگی دارد و از نظر او ارتباط جدی بين انسان ها شبيه به جوک می ماند اما در نيمه دوم فيلم ميبينيم که همين انسان شکست ناپذير پس از نوعی ارتباط با الکس ديدش و فلسفش پوچ ميشود چون در جواب او که ازش در خواست نوعی ارتباط جدی و مداوم ميکند ميگويد تو برايم مثله يک پرانتز بودی پرانتزی که همانند يک زنگ تفريح در زندگی عاديم ازش استفاده ميکردم و ما اينجا شکست قهرمان فيلم خود را ميبينيم کسی که شغلش پايان دادن به شغل ديگران است و سبب نابود کردن و از بين رفتن زندگی و خانواده ديگران ميشود خود از بين ميرود چون ساير افراد کسی را دارند که در اين جور مواقع به عنوان ميله ايی به آن تيکه ايی بدهند فرزند يا همسری يا... اما کلونی کسی را ندارد که به او تيکه کند فيلم به کارگردانی جيسون ريتمن بود جوان صاحب نام کانادايی کسی که قبلا دو فيلم بسيار خوب جونو و از دودتان متشکريم رو از او ديدم اين بار هم به زيبايی تونسته بود هم تو فيلمنامه نويسی فيلم و هم در مقام کارگردان بسيار خوب عمل کنه بازی جورج کلونی ميشه گفت شاهکار بود اون لبخند ها جالب و زيرکانه و اون شخصيت بی احساس و قدرتمند رو به نه احسنت ايجاد کرده بود به خصوص که تو زندگی واقعيشم کلونی هيچ وقت نتونسته يه رابطه مستمر رو داشته باشه هم خيلی به نقشش ميخورد بازی دو بازيگر ديگر خوب بود اما بازی کلونی اينقدر خوب بود که بازی آن دو در فيلم گم بود

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر