جمعه، شهریور ۲۴، ۱۳۹۱

Strangers on a Train 1951

قهرمان تنيس، گاهی هينز، در قطار در حال حرکت به سمت مقصد خود است که با يک آدم بی کار و بی عار به تمام معنا آشنا ميشود مردی که از طريق جرايد خبر دارد که گای در شرف طلاق از همسرش است و به زودی قرار است با دختر سناتوری به نام آن مورتن ازدواج کند. گای زياد  این مرد را یعنی برنو را جدی نميگيرد اما با اين حال با اسرار های او حاضر ميشود با او در قطار ناهار را صرف کند. در کوپه برونو است که در حال صحبت کردن است او به گای ميگويد با تو معامله ای ميکنم من همسر سابقت را ميکشم که به راحتی بتوانی به معشوقت برسی و تو هم مرا از شر پدرم رها کن. گای او را جدی نميگيرد و در آخرين لحظه به شوخی موقع پياده شدن از قطار می گويد پيشنهاد بدی نيست. در ادامه گای را می بينيم که که محل کار همسرش ميرود که با او در مورد طلاق صحبت کند اما همسر سابقش که رفتاری هرزه مانند دارد می گويد او ديگر مايل به طلاق نيست چون از در آمد هايی که شوهرش از ورزش بدست می آورد راضی است و ميخواهد بچه اي به دنيا بياورد بچه اي که حاصل روابط نا مشروع او با ديگران است. گای از دست همسرش عصبانی ميشود و به باجه تلفنی ميرود و در مورد اين اتفاق با آنا صحبت ميکند و در لحظه ای که قطار در حال سوت کشيدن است با عصبانيت ناشی از اين اتفاق می گويد دوست دارم گردنش را بشکنم... دوست دارم خفه اش کنم... او اين حرفا را فقط از روی عصبانيت ميزند و اين حرفای او به سکانس بعدی در خانه برونو کات ميخورد سکانسی که دقيقا بعد از گفتن ديالوگ می خواهم او را خفه کنم دست های برونو رو نشان ميدهد که در حال خفه کردن است. در ادامه برونو در شهربازی در تاريکی شب همسر گای را خفه می کند او که از اين به بعد سعی دارد گای را مجبور کند که دست به قتل پدرش بزند زيرا در غیر اينصورت او مدرکی که از گای دارد را در محل قتل ميندازد تا پليس او را دستگير کند مدرک مربوطه فندک گای است که در قطار جا مانده بوده است.و...
فيلم از يک ديدگاه بازی با بينايی است. همسر سابق گای عينکی است و در موقع کشته شدن ما او را از شيشه عينکش می بينيم. شيشه ی عينکی که در محل تمرین تنیسی برونو رو به وحشت ميندازد باربارا خواهر آنا شباهت زيادی به همسر گای دارد. وقتی برونو او را می بيند چشمان او در درون عينک های باربارا قفل ميشود و فندکی درون آن روشن ميشود و ياد جنايتش می افتد. اين شوک حاصل از ديدن باربارا يک باره ديگر نيز اتفاق می افتد زمانی ک برونو در يک مهمانی است و دارد به شوخی در مورد انجام جنايت به يک خانوم مسن آموزش ميدهد او به آن زن می گويد به نظر من بهترين راه استفاده از دست ها برای خفه کردن مقتول است. او با اجازه آن زن دست هايش را دور گردن طرف قفل ميکند اما چشمانش به روی باربارا و شيشه های عينک او می افتد و دوباره ياد جنايت خود می افتد و چيزی نمانده است که زن بدبخت را خفه کند.
 گای در سکانسی که به برونو گفته شهر را ترک کند تا او به سراغ پدرش برود و معاماله را تکميل کند در تاريکی قدم ميزند او در سياهی وارد خانه شده است و وارد اتاق تاريک پدر برونو ميشود و شروع به صحبت ميکند بدون اينکه صورتی از مردی روی تختخواب ببيند او از ديوانگی و جنون برونو سخن ميگويد به يک باره  چراغ های اتاق روشن میشود تاريکی از بين ميرود و بينايی حاصل ميشود و گای شخص روی تختخواب که برونو است را می بيند و متعجب ميشود.
گزارشگّر تنيس در موقع گزارش بازی گای با رقيبش می گويد گای بر خلاف هميشه با دقت و ضرافت بازی نميکند او عجله دارد و انگار دوست دارد هر چه زودت کار را تمام کند گای انسان آرامی است که دوست دارد کارهايش را با دقت و وقت انجام دهد اما او وارد بازی ای شده است که بايد به بازی خود سرعت ببخشد بازیه او متهم شدن به قتل يا رهايی از اين اتهام است پس او با نقشه قبلی بلافاصله پس از بازی اش ورزشگاه را ترک ميکند تا به شهربازی ای برود که برونو تصميم دارد فندک را در آن رها کند تا گای متهم به قتل شود.
يک فيلم بی نقص و روان که لحظات نفس گير بسياری دارد لحظاتی که ما بين ترس مضاعف و آرامش است به عنوان مثال دقت کنيد که به سکانسی که گای وارد خانه تاريک برونو شده و از پايين راه پله ها هيبت سگی وحشت آميز را می بيند اما پس از نزديکی به او آرامش خود را به دست می آورد زيرا سگ بر خلاف ظاهرش رفتاری دوستانه دارد. فيلم ما را به دنبال خود می کشد ما وارد بازی تنيس نفس گيری شديم که نبايد بيش از اين امتيازی به رقيب بدهيم بلکه بايد تکليف بازی را مشخص کنيم و از اين اضطراب و هراس خلاصی يابيم. کارگردانی بی نقص هيچکاک در کنار فيلمبرداری عالی و موسيقی زيبا فيلم با بازی های روان تیم بازیگری فضای فراموش نشدنی ای در جلوی چشمان بيننده بوجود آورده است فضايی که با يک برخورد اشتباه پا دو نفر در قطار آغاز می شود و در شهربازی بر اثر اشتباه فردی به علت متوقف کردن يکباره وسيله بازی تمام می شود.
برای ختم کلام باز هم هيچکاک رو تو اين فيلمش هم بنا بر عادت همیشگی اش در حضور کوتاه در فيلم هايش به وضوح ديديم در ابتدای فيلم پس از پياده شدن گای، هيچکاک را می بينيم که با قيافه مصمم با يک وسيله موسيقی در حال سوار شدن به قطار است.
نمره من به این فیلم 8 از 10

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر