سه‌شنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۹۰

روی ماه خداوند را ببوس


روی ماه خداوند را ببوس/ مصطفی مستور
تم کلی داستان روی ماه خداوند را ببوس در مورد خدا و وجود يا عدم وجود آفريدگار است که در داستان سعی شده با سه داستان از کاراکتر های مختلف به اين قضيه رسيدگی کند. يونس برای تز دکترای جامعه شناسی اش بايد در مورد علت خودکشی دکتر پارسا که در زمينه فيزيک کوانتوم دکترای تخصصی داشته اس تحقيقی انجام دهد. پارسايی که هيچ دليل قانع کننده ای برای خودکشی او وجود نداشته و شايد با رسيدن به حدی از پوچی بوسيله علم بر زندگی خود خط تمامی گذاشته است. يونس البته از طرفی ديگر نيز خود با پوچی ای که گريبان مورد تحقيق خود را نيز گرفته است دست و پنجه نرم می کند او که در آستانه ازدواج با دختری مذهبی به نام سايه است خود درگير همين مساله فکری وجود یا عدم وجود خدا شده و به خاطر همين مساله نيز رابطه اش با نامزدش به سياهی گرديده است. در داستان کاراکتر ديگری به نام مهرداد وجود دارد که دوست ساليان دور يونس بوده است که 9 سال پيش برای ادامه تحصيل و ازدواج با دختری به نام جوليا از کشور خارج شده و هم اکنون به ايران بازگشته. مهرداد نيز در زندگی خود با بحران ساير کاراکترهای اصلی ديگر داستان درگير است. همسر او به بيماری سرطان مبتلا است و به زودی از دنيا خواهد رفت او هم در کشمکش با مرگ همسرش و بی مادر شدن فرزندش مواجه است. در کل يکی از روان ترين رمان های فارسی بود که خونده بودم و به شدت به دلم نشت طرح سوالاتی در مورد وجود خدا از طرف نويسنده بسيار زيبا و دلنشين بود و البته جواب های او به اين سوالات نيز دلگرم کننده بود با اينکه نويسنده سعی نداشت که به صورت فلسفی يا علمی خدا را اثبات کند بلکه ميخواست از طريق عشق وجودی انسان ها به وجود بودن آفريدگار برسد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر