شنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۹۰

در جستجوی زمان از دست رفته 6


جلد ششم تقلايی جان فرسا برای راويست راوی که به هر کجا ميرود يا به هر چيزی می انديشد باز آلبرتين اين معشوقه او در ذهنش حضور مييابد اويی که با خود عهد و پيمان کرده که ديگر به سراغ آلبرتين نرود با دريافت تلگرافی از او دست وپای خودش را گم ميکند و باز شروع به خيال پردازی نسبت به عشق خود ميکند عشقی که او در جلد قبل اسيرش شده بود اما با تمام اين تفاسير ديگر از دست او گريخته است و ديگر کنجکاوی های راوی از دوستان آلبرتين در مورد تمايلات انحرافی او جز حسرت و غم برای او چيزی ندارد. راوی به جز چرخ زدند در محافل و نشست وبرخاست با اشرافيان وهرنمندان با مادر خود به ونيز سفر ميکند ونيزی که او دوست داشت با معشوقه خود به آن سفر کند سفری همانند بسيار سفرهای ديگر که راوی آرزويش بود با آلبرتين خود به آنجا برود اما ديگر دير شده است و اين آرزو بر باد رفته است.در اين جلد اتفاقات مختلفی در محافل نيز ميفتد من جمله اينکه ژيلبرت به دليل ارثی که بهش رسيده است بسيار ثروتمند شده است و حتی پيشينيه يهودی خود را پنهان ميکند و سعي ميکند بروز ندهد که پدرش سوان بوده است و ژيلبرت اين اولین معشوقه راوی به ازدواج بهترين دوست راوی يعنی سن لو در می آيد.
همواره انسان ها دوست دارند در مورد پيشينه عشق خود اطلاع کسب کنند اطلاعی که شايد همانند خنجری قلب آنان را به درد آورد و باعث جدايی آنان شود اما انسان اين ريسک را به جان ميخرد تا شايد کنجکاوی خود را سيراب کند کنجکاوی که با فروکش شدن عطشش جز درد در مجراهای انسانی چيزی باقی نميگذارد. ما همواره به دنبال عشق های گم شده و رها شده خود ميگرديم و با خود در اين فکريم که اگر زمان به گذشته بر ميگشت اينگونه ميکردم يا ....اما اگر باز زمان به عقب برگردد اشتباهات خود را تکرار ميکنيم چون ذات ما همين است.
پروست به درستی و زيبايی اين سر درگمی بشريت را در روابت عاشقانه به تصوير کشیده است و سعی در بيداری او دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر